منسوخ شد مروت و معدوم از عبدالواسع جبلی قصیده 1
1. منسوخ شد مروت و معدوم شد وفا
وز هر دو نام ماند چو سیمرغ و کیمیا
1. منسوخ شد مروت و معدوم شد وفا
وز هر دو نام ماند چو سیمرغ و کیمیا
1. نگار من چو بر سیمین میان زرین کمر بندد
هر آن کاو را ببیند کی دل اندر سیم و زر بندد
1. بر ماه روشن از شب تاری علم کشید
وز مشک سوده بر گل سوری رقم کشید
1. این اشارتها که ظاهر شد ز لطف کردگار
وین بشارتها که صادر شد به فتح شهریار
1. به فر دولت میمون به فضل ایزد داور
به فر دولت میمون به فضل ایزد داور
1. زهی شاهنشه اعظم زهی فرماندهٔ کشور
زهی دارندهٔ عالم زهی بخشندهٔ افسر
1. ای عارض تو چون گل و زلف تو چو سنبل
من شیفته و فتنه بر آن سنبل و آن گل