1 اثر از باب المحبّة و ما یتعلّق بها در کشف المحجوب علی بن عثمان هجویری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب المحبّة و ما یتعلّق بها در کشف المحجوب علی بن عثمان هجویری شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار علی بن عثمان هجویری / کشف المحجوب علی بن عثمان هجویری / باب المحبّة و ما یتعلّق بها در کشف المحجوب

باب المحبّة و ما یتعلّق بها در کشف المحجوب علی بن عثمان هجویری

و مشایخ این طایفه را اندر تحقیق دوستی رموز بیش از آن است که مر آن را احصا توان کرد و من لختی از گفته‌های ایشان بیارم تا وجه تبرک به جای آورده باشم. ,

استاد ابوالقاسم قشیری رحمة اللّه علیه گوید: «المحبّةُ مَحْوُ الْمُحِبِّ بِصفاتِه و إثباتُ المحبوبِ بذاتِه.» ,

محبت آن بود که محب کل اوصاف خود را اندر حق طلب محبوب خود نفی کند مر اثبات ذات حق را؛ یعنی چون محبوب باقی بود محب فانی باید؛ که غیرت دوستی بقای محب را نفی کند تا ولایت مطلق وی را گردد و فنای صفت محب جز به اثبات ذات محبوب نباشد و روا نباشد که محب به صفت خود قایم بود؛ که اگر به صفت خود قایم بودی از جمال محبوب بی نیاز بودی. چون می‌داند که حیاتش به جمال محبوب است طالب نفس اوصاف خود باشد بضرورت؛ از آن‌چه معلوم وی است که با بقای صفت خود از محبوب محجوب است. پس از دوستی دوست دشمن خود گشته است. ,

و معروف است که چون حسین بن منصور را رحمةاللّهبر دار کردند آخرین سخنان وی این بود: «حَسْبُ الواجِدِ إفرادُ الواحد له.» ,

قوله، تعالی:«و أقیمُوا الصَّلوةَ و اتُوا الزّکوةَ (۴۳/البقره).» ,

و مانند این آیات و اخبار بسیار است. ,

و از احکام فرایض ایمان یکی زکات است بر آن کس که واجب شود و اعراض از آن روی نیست اما زکات بر اتمام نعمت واجب شود؛ چون دویست درم که نعمتی تمام بود اندر تحت تصرف کسی باشد به حکم ملک بر وی پنج درم واجب شود؛ و بیست دینار نعمتی بود تمام بعد از گذشتن سال بر آن نیم دینار واجب شود؛ و پنج اشتر نعمتی تمام بود بر آن گوسفندی واجب شود و آن‌چه بدین ماند از اموال. ,

اما جاه را نیز زکات بود، چنان‌که مال را؛ از آن‌چه آن نیز نعمتی تمام است؛ کما قال رسول اللّه، صلّی اللّه علیه و سلّم: «إنَّ اللّه تعالی فَرضَ علیکم زکوةَ جاهِکم؛ کما فَرضَ علیکم زکوةَ مالِکم.» و أیضاً قوله، علیه السّلام: «إنّ لِکلّ شیءٍ زکوةٌ و زکوةُ الدّار بیتُ الضّیافةِ.» ,

قوله، تعالی: «یا ایّها الّذین آمَنوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِه فَسَوْفَ یأتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُم و یُحِبُّونَه (۵۳/ المائده).» ,

ونیز گفت، عزّ و جلّ: «ومِنَ النّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللّهُ أنداداً یُحِبُّونَهُم کَحُبِّ اللّهِ (۱۶۵/البقره).» ,

و پیغمبر علیه السّلام گفت که: از جبرئیل شنیدم که گفت که: خداوند عزّ و جلّ گفت: «من أهانَ لی ولیّاً فقد بارَزَنی بالمحاربة و ما تردَّدْتُ فی شیءٍ کتردٌدی فی قبض نفس عبدی المؤمن یَکْرَهُ الموتَ واکرَهُ مساءَتَه ولابدَّ لَه منه و ما تقرّبَ إلیّ عبدی بشیءٍ أحبُّ إلیَّ مِنْ أداء مَا افْتَرَضْتُ علیه ولایزال عبدی یتقرّبُ إلیَّ بالنّوافل حتّی اُحِبَّه فاذا أحْبَبْتُه کُنْتُ لهُ سَمْعاً و بصراً و یداً و مؤیِّدا.» ,

و نیز گفت، علیه السّلام: «من أحَبَّ لِقاءَ اللّه أحَبَّ اللّهُ لِقاءَه.» ,

بدان که محبت حق تعالی مر بنده را ارادت خیر بود و رحمت کردن بر وی و محبت اسمی است از اسامی ارادت چون رضا و سخط و رأفت، و آن‌چه بدین ماند. حمل این اسامی جز به ارادت حق تعالی نشاید کرد و آن یک صفت است او را قدیم که بدان خواهان است مر افعال خود را. پس اندر حکم مبالغت و اظهار فعل از این بعضی اخص بعضی است. ,

و فی الجمله محبت خداوند تعالی مر بنده را آن است که: با وی نعمت بسیار کند و وی را اندر دنیا و عقبی ثواب دهد و از محل عقوبت ایمن گرداند و وی را از معصیت معصوم دارد و احوال رفیع و مقامات سنی وی را کرامت کند و سرش را از التفات به اغیار بگسلاند و عنایت ازلی را بدو پیونداند؛ تا از کل مجرد شود و مر طلب رضای وی را مفرد گردد و چون حق تعالی بنده‌ای را بدین معانی مخصوص گرداند آن تخصیص ارادت وی را محبت نام کنند و این مذهب حارث محاسبی و جنید و جماعتی از مشایخ است، و فقهای فریقین و متکلمان سنت بیشتر هم بر این‌اند. رضوانُ اللّه علیهم اجمعین. ,

و آن که گوید: «محبت حق تعالی به معنای ثنای جمیل است بر بنده»، ثنای وی کلام وی بود و کلامش نامخلوق است و آن که گوید: «به معنی احسان است»، احسان وی فعل وی بود به حکم معنی متقارب است این اقاویل و حکم جمله موجود. ,

اما محبت بنده مر خداوند را صفتی است که اندر دل مؤمن مطیع پدیدار آید، به معنی تعظیم و تکبیر؛ تا رضای محبوب را طلب کند و اندر طلب رؤیت وی بی صبر گردد واندر آرزوی قربت وی بی قرار گردد و بدون وی با کس قرار نیابد و خو با ذکر وی کند و از دون ذکر وی تبرا کند و آرام بر وی حرام شود. قرار از وی نَفُور گردد واز جملهٔ مألوفات و مستأنسات منقطع گردد و از هواها اعراض کند. به سلطان دوستی اقبال کند و مر حکم او را گردن نهد و به نُعوت کمال مر حق را تعالی و تقدس بشناسد. ,

اما اندر عشق مشایخ را سخن بسیار است: ,

گروهی از آن طایفه آن بر حق روا داشتند، اما از حق تعالی روا نباشد و گفتند که: «عشق صفت منع باشد از محبوب خود و بنده ممنوع است از حق و حق تعالی ممنوع نیست پس عشق بنده را بر وی جایز بود و ازوی روا نباشد.» ,

و باز گروهی گفتند که: «بر حق تعالی بنده را عشق تجاوز حد بود و خداوند تعالی محدود نیست.» ,

و باز متأخران گفتند: «عشق اندر دو جهان درست نیاید الا بر طلب ادراک ذات و ذات حقتعالی مُدرَک نیست و محبت با صفت درست آید باید که عشق درست نیاید بر وی.» ,

و از مشایخ متصوّفه بوده‌اند که زکات بستده‌اند، و کس بوده است که نستده است؛ از آن‌چه فقرشان به اختیار بوده است نستده‌اند که: «چون مال جمع نکنیم تا زکات نباید داد از ارباب دنیا هم نستانیم تایدشان علیا نباشد و از آنِ ما سُفلی.» و آن که اندر فقر مضطر بوده‌اند بستده‌اند نه مر بایستِ خود را، بل آن خواسته‌اند تا فریضه‌ای از گردن برادر مسلمانی بردارند. چون نیست این بود ید علیا این بود نه آن اگر دست دهنده علیا بودی و دست ستاننده سفلی باطل بودی؛ لقوله، تعالی: «ویَأخُذُ الصّدقاتِ (۱۰۴/التّوبه)»، و بایستی تا زکات دهنده فاضل تر بودی از ستاننده و این اعتقاد عین ضلالت بود. پس ید علیا آن باشد که چیزی به حکم وجوب آن از برادر مسلمان بستاند تا بار آن ازگردن آن کس بردارد و درویشان دنیایی نی‌اند که ایشان عقبایی‌اند. ,

اگر عقبایی بار دنیا از گردن دنیایی برنگیرد حکم فریضه بر وی لازم آید و به قیامت بدان مأخوذ گردد. پس حق تعالی مر عقبایی را به بایستکی سهل امتحان کرد تا دنیائیان بدان بار فریضه را بتوانستند گزارد، ولامحاله ید علیا ید فقرا باشد که بر موافقت حق ستاننده است؛ از آن که حق خدای بر وی واجب بود و اگر ید ستاننده سفلی بودی چنان‌که گروهی از اهل حشو می‌گویند ید پیغمبران بایستی که سفلی بودی؛ که ایشان حق خدای می بستاندند و بر غلط‌اند و می ندانند که به امر ستده‌اند و از پسِ پیغمبران ائمهٔ دین هم بر این بوده اند که حق بیت المال می‌بستده‌اند. و بر غلط است که آن ید سفلی ستاننده را گوید و خیر ید دهنده داند و این هر دو اصلی قوی است اندر تصوّف و مضمون این محل به باب الجود و السّخاء بود و من طرفی بدین پیوندم ان شاء اللّه. و حسبنا اللّه و نعم الرفیق. ,

بدان که محبت اندر استعمال علما بر وجوه است: یکی به معنی ارادت به محبوب بی سکون نفس و میل و هوی و تمنای قلب و استیناس و تعلق این جمله بر قدیم روا نباشد و این جمله مخلوقان را باشد با یک‌دیگر و اجناس را و خداوند تعالی متعالی است از این جمله، عُلوّاً کبیراً ودیگر به معنی احسان باشد و تخصیص بنده که ورا برگزیند و به درجهٔ کمال ولایت رساند و به گونه گونه کرامت‌ها مخصوص گرداند و سدیگر به معنای ثنای جمیل باشد بر بنده. ,

و گروهی از متکلمان گویند که: محبت حق که ما را خبر داده است از جملهٔ صفات سمعی است، همچون وجه و ید و استوا، که اگر کتاب و سنت بدان ناطق نبودی وجود آن مر حق تعالی را از روی عقل مستحیل بودی. پس آن را اثبات کنیم و بدان بگرویم اما اندر تصرف کردن آن توقف کنیم و مراد این طایفه آن است که روا ندارند به اطلاق این لفظ مر حق تعالی را. ,

این جمله اقاویل است که یاد کردیم و مر تو را حقیقت این بیان کنم، ان شاء اللّه. ,

در جمله محبت اندر میان همه اصناف خلق معروف است، و به همه زبان‌ها مشهور و به همه لغت‌ها متداول و هیچ صنف از عقلا مر آن را بر خود بنتوانند پوشید. ,

و از مشایخ این طایفه سَمنون المحب رضی اللّه عنه اندر محبت مذهبی و مشربی دارد مخصوص و گوید که: «محبت اصل و قاعدهٔ راه حق تعالی است و احوال و مقامات نازل‌اند و اندر هر محل که طالب اندر آن باشد زوال بر آن روا باشد، الا در محل محبت و به هیچ حالی زوال بر آن روا نباشد مادام تا راه موجود بود.» ,

و مشایخ دیگر جمله اندر این معنی با وی موافقت کردند؛ اما به حکم آن که این اسمی عام بود ظاهر، خواستند که حکم این اندر میان خلق بپوشند و اسم را مبدل کنند اندر تحقیق وجود معنی آن، صفای محبت را صفوت نام کردند و محب را صوفی خواندند و گروهی مر ترک اختیار محب را اندر اثبات اختیار حبیب فقر خواندند و محب را فقیر نام کردند؛ از آن‌چه کمترین درجه اندر محبت موافقت است و موافقت حبیب غیرمخالفت بود. ,

و من اندر ابتدای کتاب حکم فقرو صفوت را کشف کرده‌‌ام و اندر این معنی آن پیر بزرگوار گوید: «الحبُّ عندَ الزُّهادِ أظهرُ مِنَ الاجتهاد، حبّ به نزدیک زهّاد ظاهرتر از اجتهاد است به معروفی و عند التّائبینَ أوجدُ من حَنینٍ و أنینٍ، و به نزدیک تایبان آسان یاب‌تر از ناله و فغان است. و عندَ الأتراکِ أشْهَرُ مِنَ الفتراک، و به نزدیک ترکان مشهورتر از آلت سواری ایشان و سَبْیُ الحُبِّ عندَ الهنودِأظهرُ من سَبْیِ محمودٍ و زخم و لهب محبت به نزدیک هندوان اندر شهرگی چون زخم محمود است اندر هندوستان. و قصَّةُ الحُبِّ و الحبیبِ عند الرُّومِ أشهرُ من الصّلیب و قصّهٔ حب و حبیب اندر روم ظاهرتر است از صلیب. و فی العرب فی کلّ حیٍّ منه طربٌ و ویلٌ و حزنٌ، و ازمحبت اندر عرب اندر هر حیی طربی است و یا حزنی و یا نیلی و یا ویلی.» ,

آثار علی بن عثمان هجویری

1 اثر از باب المحبّة و ما یتعلّق بها در کشف المحجوب علی بن عثمان هجویری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب المحبّة و ما یتعلّق بها در کشف المحجوب علی بن عثمان هجویری شعر مورد نظر پیدا کنید.