1 ای خواجه مپندار که ما گوهر فردیم وین حلقهٔ فیروزهٔ گردون صدف ماست
2 ما هیچکسانیم، که بر ما ز همه کس خواری رسد و آن به حقیقت شرف ماست
3 از نیک و بد مردم ایام ننالیم ایشان همه نیکند و بدی از طرف ماست
1 تا کی اندوه روزگار خوریم؟ فکر نابود و بود چندین چیست؟
2 گر نباشد ز غصه نتوان مرد ور بود شاد نیز نتوان زیست
3 تا که در دست کیست روزی ما؟ و آنچه در دست ماست روزی کیست؟
1 آه! ازین روزگار برگشته که ز من لحظه لحظه برگردد
2 گر فلک را به کام خود خواهم او به کام کس دگر گردد
3 ور ز جام نشاط باده خورم باده خونابهٔ جگر گردد
4 ور قدم بر بساط سبزه نهم سبزه در حال نیشتر گردد
1 چیست آن خسرو سیمینبدن زرینتاج؟ که به شب خانهٔ فولاد نشیمن دارد
2 چو ستونست ولی از مدد خیمه بپاست سیمگونست ولی جامه ز آهن دارد
3 بته پیرهن آل عجب شاخ گلیست! که ازو خانهٔ ما زینت گلشن دارد
4 شاهد پردهنشینیست که با روی چو ماه در درونست و برون را همه روشن دارد
1 چو من به داغ بتان سوخت هر که یک چندی هوس کند که دگر باره بیشتر سوزد
2 به پای شمع فتد چون که سوخت پروانه که شعلهای چو بیابان رسد دگر سوزد
1 دلا، تا توان مهر گیتی مورز که تیغ سیاست به کینت کشد
2 مشو غره، گر ابلق چرخ را قضا و قدر زیر زینت کشد
3 گرفتم که بر آسمان رفتهای عجل عاقبت بر زمینت کشد
1 دوش دیدم که به خواب من مدهوش آمد مونس جان من آن دلبر خونینجگران
2 چون چراغ نظر افروختم از شمع رخش گفتم ای چشم و چراغ همه صاحبنظران
3 چه سبب بود که با این همه بیداری من دیده در خواب شد امشب به جمالت نگران
4 گفت این دولت بیدار از آنست که تو بستهای چشم خود امشب ز خیال دگران
1 محمد عربی آبروی هر دو سراست کسی که خاک درش نیست خاک بر سر او
2 شنیدهام که تکلم نمود همچو مسیح بدین حدیث لب لعل روحپرور او
3 که من مدینهٔ علمم، علی درست مرا عجب خجسته حدیثیست! من سگ در او
1 ای سیهنامه، کز برای نجات حرفی از باب رحمتی طلبی
2 سبقتم چیست؟ گفتهای زین باب «سبقت رحمتی علی غضبی»
1 به علم کوش هلالی که عاقبت چو هلال بلند مرتبه گردی، فلک مقام شوی
2 نهفته از نظر خلق باش ماه به ماه گرت هواست که منظور خاص و عام شوی
3 خمیده قامت و زار و نزار شو، یعنی چو ماه نو، کم خود گیر، تا تمام شوی