3 اثر از خرابات در مثنویات حزین لاهیجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خرابات در مثنویات حزین لاهیجی شعر مورد نظر پیدا کنید.

خرابات در مثنویات حزین لاهیجی

1 شبی سر برآوردم از جیب خویش چو آهی که خیزد ز دلهای ریش

2 نگارندهٔ قصّهٔ باستان رقم کرده بر دفتر راستان

3 که از پور سینا شنیدم که گفت در ایّام خود، آشکار و نهفت

4 نگردیده ام مُلزم از هیچ کس مگر از یکی گبرِ کنّاس و بس

1 حزین از سخن سنجی بی حضور دل نکته پرداز من شد نفور

2 چه یارا زبان را، چو دل یار نیست؟ چو دل تنگ شد جای گفتار نیست

3 دو نیم است و تنگ است دل چون قلم به این خامهٔ تنگ شق، چون کنم؟

4 همان به که از نغمه گردم خمش درین تنگنای سخن سنج کش

1 یکی مرد دانا دل هوشیار دو کودک به هم دید در رهگذار

2 یکی با عسل نانش آمیخته دگررا به نان دوغکی ربخته

3 ز کودک مزاجیش کو دوغ داشت به سوی عسل دست خواهش فراشت

4 خداوند شهدش همی گفت باز که ای بر کفم دوخته چشم آز

1 شنیدستم از راوی باستان که سلطان عادل انوشیروان

2 گذر کرد روزی به دهقان پیر که هر موی او بود چون جوی شیر

3 به صورت کمان بود آن خسته حال که می کشت با قامت خم، نهال

4 عجب ماند سلطان با رای و هوش ز پیر امل پرور سخت کوش

1 یکی بار دل در گل افتاده ای سخن راند در خبث آزاده ای

2 سخن چین، حدیثش، به آزاده گفت نگر تا چه سان گوهر راز سفت

3 که بگذار بیهوده گفتار را به کج نغمه، مگشای منقار را

4 مرا هست در پیش، راهی شگرف به صد حیرتم غرق و دریاست ژرف

1 رقم کرده با نوک کلک دبیر به نامه، جهاندیده دهقان پیر

2 که از عهد شیث و کیومرث و جم چنین است رسم ملوک عجم

3 که چون خشم گیرند بر عاقلان نشانندشان همسرِ جاهلان

4 غضب چون نمایند بر بخردی به زندان کنند اندرش با ددی

1 فتادم شبی در بیابان حی نمودم بسی راه، سرگشته طی

2 شبی تیره دل چون سر زلف یار پریشان و درهم، من از روزگار

3 بسی پیشم آمد نشیب و فراز که نادیده بودم به عمر دراز

4 در آن دشت حیرت ندیدم رهی نجستم نشانی ز منزلگهی

1 شنیدم که یحیی بن برمک پگاه به بغداد می دید عرض سپاه

2 جوانی بدید از هژبران جنگ که بربسته بر خنگ، چرم پلنگ

3 زخامی بدان شیوه مشعوف بود نمایش کنان جلوه ای می نمود

4 ز وضعش برآشفت و دیدش شگفت دل پخه مغزش، رمیدن گرفت

1 سفر پیشم آمد شبی فصل دی ره، از قاقم برف، پوشیده پی

2 نهان از رفیقان و یاران خویش گرفتم به تنهایی آن راه پیش

3 شبی تیره دل بود اوا ره ناپدید به فرسودگی پای سعیم رسید

4 چو بیچاره شد رای فرزانگی زدم بر قدم، بانگ مردانگی

1 شنیدم که در عهد بهرام گور نمود از قضا قحط سالی ظهور

2 چو صحرای محشر، زمین تف گرفت به دریوزه ی آسمان، کف گرفت

3 سحاب سیه دل نشد مهربان به حال لب تشنهٔ خاکیان

4 بخیلی نمود ابر بر کاینات به مهد زمین سوخت طفل نبات

آثار حزین لاهیجی

3 اثر از خرابات در مثنویات حزین لاهیجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خرابات در مثنویات حزین لاهیجی شعر مورد نظر پیدا کنید.