1 سپهر آستانا، ملک چاکرا کرم گسترا، بندگان پرورا
2 دل افروز پاکی نهادان تویی رخ بخت را، بامدادان تویی
3 منت، ازکمین بندگانم یکی که در بندگی می ندارم شکی
4 شب شیب، روزم به تاراج برد ستمگر ز ویرانه ام، باج برد
1 شنیدم شهنشاه گیتی گشای پیمبر نسب، ظل عدل خدای
2 طرازندهٔ کشور کسروی فرازندهٔ چتر کیخسروی
3 صفی سیرت مصطفی مرحمت رضا طینت و مرتضی مکرمت
4 بهین گوهر درج دانشوری بلنداختر برج دین پروری
1 بهشت برین است ایران زمین بسیطش سلیمان وشان را نگین
2 بهشت برین باد جان را وطن مبادا نگین در کف اهرمن
3 بود تا بر افلاک، تابنده هور ز بوم و برش، چشم بد باد دور
4 کسی کو به بینش بود دیده ور جهان را صدف داند، ایران گهر
1 تناور نهنگی ست شمشیر او سر شرزه شیر است، نخجیر او
2 قضا را به کشور بود مرزبان زبان اجل را بود ترجمان
3 بدانسان که گل، جامه سازد، کفن کند لخت چرم شخ کرگدن
4 ز یک حملهاش، در سپنجی سرای طرفدار پنجم، درافتد ز پای؟!
1 سر شیرمردان عالم، علی کزو سرفراز است نام یلی
2 جهان کرم، والی کردگار امام امم، صاحب ذوالفقار
3 ز قصرش، کمین پایه، چرخ بلند ز فیضش گرانمایه، خاک نژند
4 ولایت بر اندام زیباش چست وصایت به بالای شانش درست
1 بفرمود دانای روشن ضمیر که فرهنگ را، نسخه بندد دبیر
2 نگارندهٔ نامه، بگرفت کلک کشید آن گهرهای غلتان به سلک
3 سوادش سویدای هشیار مغز ز هر جنس در وی سخنهای نغز
4 ز معنی چو گفتار من مایه دار به گوش خرد پروران، گوشوار
1 چو دشمن دَرِ صلح زد، در پذیر مبادا به خصمی شود ناگزیر
2 ز خصم ار بسی دیده باشی گزند به رویش دَرِ آشتی را مبند
3 به نیروی خود، سخت گیری مکن رسا شد چو دستت، دلیری مکن
4 بسا دیده باشی که مور حقیر زند پنجه با مغز شیر دلیر
1 خرامنده کوهی، فلک پیکری شتابنده ابری، گران لنگری
2 به جستن، ز برق دمان گرمتر به رفتن، ز آب روان نرمتر
3 به سوی فرازی که بالا رود عنان بر عنانِ ثریّا رود
4 نشیبی چو آید ورا پیش پا چنان اندر آید، که تیر قضا