1 خار بدرودن به مژگان خاره فرسودن به دست سنگ خاییدن به دندان کوه ببریدن به چنگ
2 لعب با دنبال عقرب بوسه بر دندان مار پنجه با چنگال ضیغم غوص در کام نهنگ
3 از سر پستان شیر شرزه دوشیدن حلیب وز بن دندان مار گرزه نوشیدن شرنگ
4 نره غولی روز بر گردن کشیدن خیرخیر پیرهزالی در بغل شب بر گرفتن تنگتنگ
1 الهی ازین ششپر بینظیر عدو را دل افکار و جان خسته باد
2 به خصم بد اندیش در زیر آن ره چاره از شش جهت بسته باد
1 گفت فیاض خان والا شان خنجر آن خدیو نیکو نام
2 آن بود بحر و بحر بی پایان این نهنگ و نهنگ خون آشام
3 باد آن را ز لطف حق دائم باد این را زیمن بخت مدام
4 خون بدخواه نامراد خضاب سینهٔ خصم کج نهاد نیام
1 مجوش ای فرومایه گر من تو را به شوخی گل هجو بر سر زدم
2 تو را تا ز گمنامی آرم برون به نام تو این سکه بر زر زدم
3 نه از کین به روی تو تیغ آختم نه از دشمنی بر تو خنجر زدم
4 به طبع آزمایی هجا گفتمت پی امتحان تیغ بر خر زدم
1 عزیزم بهر آزارم نهانی مرس برداشت از کلبی معلم
2 چنین دانست کاین را من ندانم الم یعلم بان الله یعلم
1 امیر داد گستر خان عادل دلیر عدل پرور شاهرخ خان
2 خدیو کامران کز یاری بخت نپچید آسمانش سر ز فرمان
3 برای قطع نخل هستی خصم تبرزینی به دستش داد دوران
4 تبرزین نه کلید فتح و نصرت تبرزین نه نشان شوکت و شان
1 صبح و شامی و ماهرخساری با دو زلف و دو رخ دو خال آنگاه
2 روزی و از قفا شبی و ز پی اختری با دو تیره ابر و دو ماه
3 دو ز اهل حبش چهار از روم پنج از زنگبارشان همراه
4 دو گهر یک شبه دو لؤلؤ را گر تو نه نه شماری ای آگاه
1 زنگیی با دو ترک و دو هندو بیضهای با سه زاغ ای آگاه
2 پس از آن چار کوکب تابان چار تیره شب و دو روشن ماه
3 چون به ترتیب ذکر جمع آیند هفت هفت ار تو بشمری آنگاه
4 هفتمین را برون کنی میدان که نماند در آن میانه سیاه
1 تو ای نسیم صباحی که پیک دلشدگانی علیالصباح روان شو به جستجوی صباحی
2 سراغ منزل آن یار مهربان چو گرفتی چو صبح خرم و خندان شتاب سوی صباحی
3 گرت هواست که در بر رخ تو زود گشاید طفیل روی صبیحی برو به کوی صباحی
4 پس از سلام به کنجی نشین و بهر تحیت نخست صبحک الله بخوان به روی صباحی