1 ماهش از شب نقاب می بندد ابر بر آفتاب می بندد
2 هم گنه پیش توبه می آرد هم خطا بر ثواب می بندد
3 خوبی بی وفا و بد عهدش رخت سبزه بر آب می بندد
4 رخ و عارض مگر که پنداری نقش گل ماهتاب می بندد
1 دست دل پای یار می گیرد دامن آن نگار می گیرد
2 زار زارت چو می پذیرد غم تنگ تنگش کنار می گیرد
3 تا چو گل دارد او که جان مرا هر زمان خارخار می گیرد
4 بده انگشت اگر چراغ کنم خود یکی درشمار می گیرد
1 یارب این مائیم و این صدر رفیع مصطفاست یارب این مائیم و این فرق عزیز مجتباست
2 یارب این مائیم و این روی زمین یثرب است کاسمان را هفت پشت از رشک یک رویش دوتاست
3 خوابگاه مصطفی و کعبه مان از پیش و پس بارگاه و منبر حنانه مان از چپ و راست
4 یارب این راحت که ما دیدیم در دوران که دید یارب این دولت که ماداریم درعالم کراست
1 ای داده عارض چو گلت رنگ لاله را با گل فتاده از غم تو جنگ لاله را
2 همچون قدح پر آب شده ز آتش هوس از آرزوی آن دهن تنگ لاله را
3 تا آینه جمال تو در روی لاله داشت در دل زرشک می نخورد رنگ لاله را
4 بیداد بین که دور شب و روز می کند با لعل تنگ بار تو هم تنگ لاله را
1 لاغری کامید اهل شرک را لاغر کند بهر او از شهپر خود نسر طایر پر کند
2 رهبر احداث شد زان کارها برهم زند همره تقدیر شد زان حالها دیگر کند
3 هر کرا تیغی بود برکف حنا برکف کند هر کرا خودیست برسردامنی برسر کند
4 هر زمانی روی سیم خصم گردد زرد از او کیمیا دارد مگر زان سیمها را زر کند
1 در ده می سوری که در سور گشادند درهای طربخانه معمور گشادند
2 نقش قدح لاله سرمست ببستند راه نظر نرگس مخمور گشادند
3 از شعله می آینه ماه ببستند وز خنده گل بوسه گه حور گشادند
4 هم طره شاخ از شکن آب ستادند هم چهره باغ از قلم نور گشادند
1 ای در آبدار نهان کرده در شکر وی مشک تابدار طرازیده بر قمر
2 بی آبدار در تو و تابدار مشک آبی است در دو دیده و تابی است در جگر
3 آنی که نیست در همه گیتی چو تو نگار وانی که نیست در همه عالم چو تو پسر
4 دردا که در غم تو چه دربار می ولیک یارب که از رخ تو چه گل چینمی اگر
1 امروز یکی خوش سخنی نزد من آمد کز آمدنش جان دگر در بدن آمد
2 شیرین سخنی بود چنان چست که گوئی خایید چو طوطی شکر و در سخن آمد
3 چشم بد از آن دور که چون آن سخن او در گوش من شیفته ممتحن آمد
4 چون گل بشکفتم ز طرب گرچه از این بیش چون لاله همی خون دلم در دهن آمد