عشق و بدنامی ودرد وغم به ما شد یارغار از گیلانی غزل 29
1. عشق و بدنامی ودرد وغم به ما شد یارغار
تا محمّد وار باشد عاشقان را چاریار
1. عشق و بدنامی ودرد وغم به ما شد یارغار
تا محمّد وار باشد عاشقان را چاریار
1. درجهان امروز بی پروا مباش
فارغ از اندیشه فردا مباش
1. کسی کو یار خود دارد چرا بر دیگری بندد
حرامش باد عشق آنکس که هم بر دیگری بیند
1. گرمرا جان در بدن نبود ،بدن گو هم مباش
چونکه یوسف نیست با من ،پیرهن گو هم مباش
عبدالقادر گیلانی یکی از شاعران نامدار ادبیات فارسی است که در قرن 6 هجری در ایران زندگی میکرد. آثار او نمایانگر فرهنگ، اندیشه و زیباییشناسی دوران خویش است و همچنان در دل علاقهمندان به شعر فارسی جایگاه ویژهای دارد.
شعرهای عبدالقادر گیلانی معمولاً مضامینی چون عشق، عرفان، اخلاق، دین و مسائل اجتماعی را در بر میگیرند. او با بهرهگیری از زبان فاخر و تصاویری بدیع، توانسته است احساسات انسانی را به شکلی عمیق و اثرگذار بیان کند.
در منابع تاریخی آمده است: عبدالقادر گیلانی (جیلانی) (تولد ۴۷۰ الی ۴۹۱ - وفات ۵۶۰ الی ۵۶۲ ه.ق) از مشایخ صوفیه و مؤسس سلسله تصوف قادریه است. وی در شعر تخلص «محیی» را اختیار کرده بوده و دیوان شعرش به «دیوان غوث اعظم» معروف است.
در سایت شعرنوش میتوانید مجموعهای از غزلیات، قصاید و سایر اشعار عبدالقادر گیلانی را با دستهبندیهای مختلف مطالعه و مرور کنید.