کاسه سر شد سفال و دیده از عبدالقادر گیلانی غزل 63
1. کاسه سر شد سفال و دیده گریان همان
تن به کویت خاک گشته ناله و افغان همان
1. کاسه سر شد سفال و دیده گریان همان
تن به کویت خاک گشته ناله و افغان همان
1. بخواب مرگ خواهم شد مکن ای بخت بیدارم
که من دور از درش امشب زعمر خویش بیزارم
1. گر دل غم پرور ما غمگساری داشتی
با بلا خوش بودی و در غم قراری داشتی
1. به غیر از سایه در کویت کسی محرم نمییابم
کنون روزم سیه شد آنچنان کان هم نمییابم
عبدالقادر گیلانی یکی از شاعران نامدار ادبیات فارسی است که در قرن 6 هجری در ایران زندگی میکرد. آثار او نمایانگر فرهنگ، اندیشه و زیباییشناسی دوران خویش است و همچنان در دل علاقهمندان به شعر فارسی جایگاه ویژهای دارد.
شعرهای عبدالقادر گیلانی معمولاً مضامینی چون عشق، عرفان، اخلاق، دین و مسائل اجتماعی را در بر میگیرند. او با بهرهگیری از زبان فاخر و تصاویری بدیع، توانسته است احساسات انسانی را به شکلی عمیق و اثرگذار بیان کند.
در منابع تاریخی آمده است: عبدالقادر گیلانی (جیلانی) (تولد ۴۷۰ الی ۴۹۱ - وفات ۵۶۰ الی ۵۶۲ ه.ق) از مشایخ صوفیه و مؤسس سلسله تصوف قادریه است. وی در شعر تخلص «محیی» را اختیار کرده بوده و دیوان شعرش به «دیوان غوث اعظم» معروف است.
در سایت شعرنوش میتوانید مجموعهای از غزلیات، قصاید و سایر اشعار عبدالقادر گیلانی را با دستهبندیهای مختلف مطالعه و مرور کنید.