8 اثر از ارکان معاملت مسلمانی - رکن اول - در عبادات در کیمیای سعادت امام محمد غزالی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ارکان معاملت مسلمانی - رکن اول - در عبادات در کیمیای سعادت امام محمد غزالی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه قبلی
خانه / آثار امام محمد غزالی / کیمیای سعادت امام محمد غزالی / ارکان معاملت مسلمانی - رکن اول - در عبادات در کیمیای سعادت

ارکان معاملت مسلمانی - رکن اول - در عبادات در کیمیای سعادت امام محمد غزالی

بدان که هر کلمتی را که در نماز بباید گفتن، حقیقتی است که باید معلوم بود و باید که گوینده بدان صفت باشد تا صادق بود مثلا معنی «الله اکبر» آن است که «وی بزرگتر است» اگر این معنی نداند، جاهل باشد و اگر داند، ولیکن در دل وی چیزی است بزرگتر از حق تعالی، صادق نباشد، وی را گویند، «این سخن راست است و تو دروغ می گویی»، و هر گه که چیز دیگر را مطیع تر باشد از آن که حق تعالی را، آن چیز نزدیک وی بزرگتر است و معبود و اله وی آن است که وی مطیع اوست، چنان که حق تعالی گفت، «افرایت من اتخذالهه هویه» و چون گفت، «وجهت وجهی» معنی آن است که روی دل از همه عالم بگردانیدم و به حق تعالی آوردم اگر دل وی در این وقت به هیچ چیز دیگر نگران است این سخن وی دروغ است و چون اول سخن در مناجات با حق تعالی دروغ بود خطر آن معلوم باشد و چون گفت، «حنیفا مسلما» دعوی مسلمانی کرد و رسول (ص) گفت که مسلمان آن کس است که مسلمانان از دست و زبان وی سلامت یابند باید که بدین صفت بود یا عزم کند که چنین کند. ,

و چون «الحمدالله» گوید، باید که نعمتهای حق تعالی بر دل تازه گرداند و همه دل وی به صفت شکر گردد که این کلمه شکر است و شکر به دل بود و چون «ایاک نعبد» گوید، باید که حقیقت اخلاص بر دل وی تازه شود و چون: «اهدنا» گوید، باید که دل وی به صفت تضرع و زاری شود که سوال هدایت می کند. ,

و هر کلمتی از تسبیح و تهلیل و قرائت همچنین باید که باشد چنان که می داند و دل وی به صفت آن معنی می گردد و شرح آن دراز باشد. ,

اگر می باید که از حقیقت نماز نصیب یابد، چنین باید که باشد و اگر نه به صورت بی معنی قناعت کرده باشد. ,

بدان که شش نوع زکوه واجب فریضه است: ,

نوع اول ,

زکوه چهارپایان ,

و آن شتر و گاو و گوسفند است، اما در اسب و خر و دیگر حیوانات زکوه نیست و این زکوه به چهار شرط واجب آید: ,

این طهارت ظاهرا گرچه درجه بازپسین است، فصل وی نیز بزرگ است، ولیکن به شرط آن که ادب وی نگاه دارد و وسوسه و اسراف را بدان راه ندهد چون به حد وسوسه و اسراف رسد مکروه و ناپسندیده بودو باشد که بزهکار گردد و این احتیاطها که عادت صوفیان است از جورب داشتن، و ازار به سر درگرفتن و آب پاک به یقین طلب کردن و آفتابه نگاهداشتن تا کسی دست بر وی فرانکند، همه نیکوست و کسانی را از فقها و دیگران که آن نگاه ندارند، نیست که بر ایشان اعتراضی کنند الا به شرطی و ایشان را نیز نیست که بر فقها و دیگران که احتیاط نکنند اعتراض کردن اصلا، چه آن احتیاطها نیکوست، ولکن به شش شرط: ,

شرط اول آن که به سبب روزگار بردن بدان، از کاری فاضلتر از آن باز نماند، چه اگر کسی را قدرت آن باشد که به آموختن علمی مشغول شود یا به فکرتی مشغول شود که آن زیادت کشفی باشد یا به کسبی مشغول شود که آن کفایت عیال وی بود تا او را از خلق سوال نباید کردن و از دست مردمان نباید خوردن و روزگار بردن به احتیاط طهارت وی را باز دارد از این، نشاید که بدین احتیاطها مشغول بود که این همه مهمتر است از احتیاط طهارت و به چنین سبب بود که هرگز صحابه به چنین احتیاطها مشغول نشدند که ایشان به جهاد و کسب و طلب علم و به کارهای مهمتر از این مشغول بودند و برای این بود که پای برهنه برفتندی و بر زمین نماز کردندی و بر خاک نشستندی و طعام خوردندی و دست بر کف پای مالیدندی و از عرق ستوران حذر نکردندی و جهد بیشتر در پاکی دل کردندی نه در پاکی تن و جامه. پس اگر کسی بدین صفت بود، صوفیان را بر وی اعتراض نرسد و کسی که به کاهلی از احتیاط دست بدارد، وی را نشاید که بر اهل احتیاط اعتراض کند که کردن احتیاط از ناکردن فاضلتر است. ,

شرط دوم آن که خویشتن از ریا و رعونت نگاه دارد که هر که احتیاط کند، از سر تا پای وی منادی می کند که، «من پارسایم که خویشتن چنین پاک می دارم»، و وی را از آن شرفی پدید آید اگر پای بر زمین نهد یا از آفتابه دیگر طهارت کند، ترسد که از چشم مردمان بیفتد. باید که خویشتن را در این بیازماید و در پیش مردمان پای بر زمین نهد و راه رخصت سپرد و در سر تدارک احتیاط بکند، اگر نفس وی در این منازعتی کند، بدان که آفت ریا به وی راه یافته است، اکنون بر وی واجب بود که پای برهنه رود و بر زمین نماز کند و از احتیاط دست بدارد که ریا حرام است و احتیاط سنت، چون از حرام حذر نتواند الا به ترک احتیاط، بر وی واجب بود ترک احتیاط گفتن. ,

شرط سیم آن که گاه گاه نیز راه رخصت می رود و احتیاط بر خویشتن فرض نگرداند، چنان که رسول (ص) از مهطره مشرکی طهارت کرده است و عمر از سبوی زنی ترسا طهارت کرده است و ایشان در بیشتر احوال بر خاک نماز کرده اند و کسی که در خفتن میان خویش و میان خاک هیچ حجاب نکردی، وی را بزرگتر داشتندی پس چون سیرت ایشان را مهجور کند و ناشایست دارد و نفس وی مسامحت نکند موافقت ایشان را، دلیل آن باشد که نفس در این احتیاط شرفی یافته است، مهم باشد که دست از این بدارد. ,

اما جنس دیگر پاکی است از فضلات تن و آن هفت است: ,

اول: موی سر است و ستردن اولیتر به پاکی نزدیکتر، مگر اهل شرف را اما بعضی ستردن و بعضی رها کردن و هرجایی موی پراکنده گذاشتن عادت لشگریان است و کراهیت و نهی آمده است از آن. ,

دوم: سبلت با لب راست کردن سنت است و فرو گذاشتن نهی است. ,

سوم: موی زیر دست در چهل روز یک بار کندن سنت است و چون در ابتدا عادت کند آسان باشد اگر عادت نکرده باشد ستردن اولیتر تا خویشتن را تعذیب نکرده باشند. ,

هر جایی که نجس باشد یک بار آب بر او بگذرد پاک شود، مگر که عین نجاست بر وی بماند، آنگاه می باید شست تا عین نجاست بشود و اگر نشست و بمالید و به ناخن باری دو بر ندید، و باز آن به هم رنگ یا بوی بماند و پاک شد و هر آب که خدای تعالی آفریده است و پاک کننده است مگر چهار آب، یکی آن که یک بار در حدث به کار داشتی که آن پاک است و پاک کننده نیست دوم آن که در نجاست به کار داشتی که آن پاک کننده نیست، اما اگر بوی و رنگ و طعم وی نگردیده است به سبب نجاست پاک است، سوم آن که کمتر از دویست و پنجاه من باشد و پلیدی در وی افتاد اگر چه متغیر نشد پلید است به مذهب شافعی، اما اگر دویست و پنجاه من بیش باشد، تا متغیر نگردد به نجاستی که در وی افتد، پلید نشود، چهارم آبی که بوی و رنگ و طعم وی بگردید به چیزی پاک که آب را از آن نگاه نتوان داشت چون زعفران و صابون و اشنان آرد و غیر آن که آن پاک است نه پاک کننده، اما اگر تغییر وی اندک بود پاک کننده باشد. ,

بدان که رسول (ص) چنین گفته است، «طلب العلم فریضه علی کل مسلم» جستن علم فریضه است بر همه مسلمانان و همه علما خلاف کرده اند که این چه علم است؟ متکلمان می گویند که این علم کلام است که معرفت خدای تعالی بدین حاصل آید و فقها می گویند که این علم فقه است، که حلال از حرام بدین جدا بود و محدثان می گویند که این علم کتاب است و سنت است که اصل علم شرع این است. ,

و صوفیان می گویند که علم احوال دل است که بنده راه، به حق تعالی وی است و هر کسی از این قوم علم خویش را تعظیم همی کنند و اختیار ما آن است که به یک علم مخصوص نیست و این همه علمها نیز واجب نیست، ولکن این را نیز تفصیلی هست که این اشکال بدان برخیزد ,

بدان که هر که چاشتگاه، مثلا مسلمان شود، یا بالغ شود، این همه علمها بر وی آموختن واجب نگردد، ولکن در وقت واجب شود که معنی کلمه: «لااله الاالله، محمد رسول الله» بداند، و این بدان بود که آن اعتقاد اهل سنت که در اصل اول گفتیم حاصل کند، نه بدان معنی که به دلیل بداند که آن واجب نیست، ولکن بر جمله صفات حق تعالی و صفات پیغامبر (ص) و صفات آخرت و بهشت و دوزخ و حشر و نشر اعتقاد کند و بداند که وی را خدایی است بدین صفت و از جهت وی مطالب است بر زبان رسول وی که اگر طاعت کند به سعادتی رسد پس از مرگ و اگر معصیت کند به شقاوتی رسد. ,

چون این بدانست، پس از این دو نوع از علم واجب شدن گیرد، یکه به دل تعلق دارد و یکی به اعمال جوارح. ,

بدان که زکوه رکنی از ارکان مسلمانی است که رسول (ص) گفت، «بنای مسلمانی بر پنج اصل است: کلمه لااله الاالله، محمد رسول الله، نماز و زکوه و روزه و حج» و در خبر است که کسانی که زر و سیم دارند و زکوه آن ندهند، هر یکی را داغی بر سینه نهند چنان که به پشت برون آید و هرکه چهارپای دارد و زکوه ندهد، روز قیامت آن چهار پایان را بر وی مسلط کنند تا وی را سرو همی زنند و در زیر پای می اندازند و هرگه که همه بروی برفتند و آخر رسید، آن پیشین باز آید دیگر باره، همچنین زیر پای می سپرند و می روند تا آنگاه که حساب همه خلق بکنند و این اخبار در «صحاح» است پس علم زکوه دانستن بر خداوند مال فریضه است. ,

چون مقدار بیست دینار به نیت تجارت خرد و سال تمام شود، همان زکوه نقد واجب آید و هر چه سود کرده باشد در میان سال، در حساب آید و آخر هر سالی باید که قیمت مال معلوم کند، آنگاه اگر سرمایه در اصل زر بوده است یا سیم، هم از آن بدهد و اگر به نقد نخریده باشد، از آن نقد که در شهر غالب تر باشد، بدهد و چون متاعی دارد و نیت تجارت کند یا بدان چیزی بخرد، اول سال درنیاید زکوه واجب نشود؛ اما اگر نقد بود و نصابی بود، اول سال آن وقت ملک نصاب بود و هرگاه در میان سال عزم تجارت باطل کند، زکوه واجب نشود. ,

بدان که غفلت دل در نماز از دو سبب بود، یکی از ظاهر بود و یکی از باطن اما آنچه ظاهر بود آن باشد که نماز جایی کند که چیزی می بیند یا می شنود که دل بدان مشغول می باشد و دل تبع چشم و گوش بود علاج وی آن بود که نماز جایی کند که هیچ آواز نشنود و اگر جایی تاریک بود بهتر باشد تا چشم برهم نهد و بیشتر عابدان عبادت را خانه ای ساخته باشند خرد و تاریک که در جای فراخ دل پراکنده تر باشد و این عمر رضی الله عنه هرگه نماز کردی، شمشیر و کتاب و هر قماشی که بودی از پیش برگرفتی، تا بدان چشم مشغول نشود. ,

و سبب دوم از باطن بود و آن اندیشه و خواطر پراکنده بود و این دشوارتر و صعبتر است و این از دو گونه بود، یکی از کاری بود که وقتی دل بدان مشغول شود و تدبیر آن بود که نخست آن کار تمام کند و دل فارغ گرداند، آنگاه نماز کند، و برای این گفت رسول (ص) «اذا حضر العشاء و العشاء فابدو بالعشاء چون طعام پیش آید و نماز، نخست طعام بخورید»؛ و همچنین اگر با کسی سخنی دارد، باید که نخست سخن بگوید و دل از آن اندیشه فارغ کند. ,

دیگر نوع اندیشه کاری باشد که به یک ساعت تمام نشود، یا خود اندیشه ای پراکنده باشد که بر دل غالب شده باشد به عادت و علاج این آن بود که دل به معانی ذکر و قرآن خواندن مشغول می دارد و معنی آن می اندیشد تا بدین اندیشه آن را دفع کند و این تسکین کند اندیشه ای را که غالب نبود و شهوت آن کار قوی نباشد اما اگر شهوت قوی باشد، اندیشه آن نیز دفع نیوفتد تدبیر آن کند تا مسهلی خورد تا ماده آن علت از باطن قمع کند و مسهل این آن بود که به ترک آن چیز که اندیشه از آن است بگوید تا برهد و اگر نتواند، هرگز از آن اندیشه نرهد و نماز وی همیشه آمیخته بود با حدیث نفس و مثل وی چون کسی بود که در زیر درختی بنشیند و خواهد که مشغله گنجکان نشنود، چوبی بگیرد و ایشان را می راند و در حال بازمی آیند اگر خواهد که برهد، تدبیر آن بود که درخت از اصل برکند، تا درخت می باشد، آن مشغله همچنان می باشد همچنین تا شهوت کاری بر وی مستولی می باشد، اندیشه پراکنده و به ضرورت با وی می بود. ,

و از این بود که رسول (ص) را جامه نیکو آورده بودند به هدیه و علمی نیکو داشت، چشم وی بر آن علم افتاد در نماز چون نماز بگزارد آن جامه به خداوند داد و جامه کهن درپوشید و بر نعلین وی دوالی نو بسته بودند چشم وی در نماز بر آن افتاد و نیکو بود، بفرمود تا بیرون کردند و آن دوال کهن باز آوردند و یک با نعلین نو ساختند، او را به چشم نیکو آمد، سجده کرد و گفت، «تواضع کردن خدای را تا مرا دشمن نگیرد بدین نظرکه کردم»، و بیرون آمد و اول سایل را که دید به وی داد و طلحه در خرماستان خویش نماز می کرد، مرغی دید نیکو در میان آن درختان می پرید و راه نمی یافت، دلش بدان مشغول شد و ندانست که چند رکعت کرد، پس به نزد رسول (ص) آمد و از دل خویش گله کرد و کفارت آن را خرماستان صدقه کرد و سلف چنین بسیار کرده اند و علاج حاضر کردن دل این دانسته اند. ,

آثار امام محمد غزالی

8 اثر از ارکان معاملت مسلمانی - رکن اول - در عبادات در کیمیای سعادت امام محمد غزالی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ارکان معاملت مسلمانی - رکن اول - در عبادات در کیمیای سعادت امام محمد غزالی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه قبلی