1 نوبهار آمد کز او گیتی جوان گردد همی روی هامون همچو روی نیکوان گردد همی
2 تا پدید آمد نشان لاله و شمشاد و گل آبی و نارنگ و نرگس بی نشان گردد همی
3 لاله رنگین ز هر جائی پدید آید همی چشمه روشن ز هر سنگی روان گردد همی
4 مسند سنبل همه پیروزه و بیجاده گشت مفرش آهو حریر و پرنیان گردد همی
1 باد نوروزی زمین را جامه از دیبا کند تارش از یاقوت سازد پودش از مینا کند
2 گلستان را چون یکی بیجاده گون پیدا کند مرغ دستان سازد ابر شاخ گل شیدا کند
3 ابر آزادی ز دریا روی در صحرا کند باد نیسانی ز صحرا روی در دریا کند
4 آن دهان لاله ها پر لؤلؤ لالا کند وین کنار سبزه ها پر عنبر سارا کند
1 تا چمن را آسمان با سیب و آبی جفت کرد بوستان را روزگار از لاله و گل کرد فرد
2 شاخ چون مینا میان باغ شد چون کهربا آب چون صندل میان جوی شد چون لاجورد
3 شب فزود و کاست روز و به نگون و سیب زرد باده سرخ و برگ زرد و مهر گرم و باد سرد
4 همچو ناف نیکوان آبی ز شاخ آویخته وز میان ناف آهو بر کرانش بوی و گرد
1 یافت زی دریا دگر بار ابر گوهر بار بار باغ و بستان یافت دیگر ز ابر گوهر بار بار
2 چونکه از باریدنش هر دم زمین خرم شود بر زمین گوهر ز چشم خویش گوهر بار بار
3 هرکجا گلزار بود اندر جهان گلزار شد مرغ نوروزی سرایان بر سر گل زار زار
4 باد بفشاند همی بر سنبل و عبهر عبیر ابر بفروزد همی بر لاله و گلنار نار
1 آن دلبری که خوبی بسیار یار اوست دردا که در دلم همه پیکار کار اوست
2 گرد سرای وصل نگشته است یک نفس پیش در فراق بصد بار بار اوست
3 در نار هجر روی چو آبی شدم از آنک دارنده عاشقان را در نار نار اوست
4 گر عاشق دو تای ز مشگین او منم سست و نوان و زار چو بیمار مار اوست
1 باغ و بستان را بسعی ابر کرد آباد باد صد هزاران آفرین حق بر ابر و باد باد
2 بوستان چون لعبت نوشاد گشت از خرمی بلبل ناشاد شد زان لعبت نوشاد شاد
3 عاشقان را از وصال دلبران جان فزای بلبلان دادند از بس ناله و فریاد یاد
4 گنجائی را که اندر خاک کرد ابر خزان در بهاران گنج را داد از سخا بر باد باد
1 یافت زی دریا دگر بار ابر گوهر بار بار باغ و بستان یافت دیگر ز ابر گوهر بار بار
2 چونکه از باریدنش هر دم زمین خرم شود بر زمین گوهر ز چشم خویش گوهر بار بار
3 هرکجا گلزار بود اندر جهان گلزار شد مرغ نوروزی سرایان بر سر گل زار زار
4 باد بفشاند همی بر سنبل و عبهر عبیر ابر بفروزد همی بر لاله و گلنار نار