1 بر گل سوری ز مشک تبتی پر چین کنی تا رخ من همچو زلف خویشتن پرچین کنی
2 عاشقان را با فرح مجلس بهشت آیین کنی دشمنان را از سنان بانگ خروش آگین کنی
3 قامت من چنبری زان قامت سروین کنی من شوم پیچان چو مرجان پرده پروین کنی
4 چون بر آشوبی و بر اسب جدائی زین کنی جان من مانند آتشخانه برزین کنی
1 بمهر ماه دیداری سپردم دل بدیداری همه بیمار و غم دل را ز چشم آید پدیداری
2 دلم دائم گرفتار است در عشق ستمکاری نباشد عشق را چون من بعالم در گرفتاری
3 اگر دل عاشقی نارد بمهر ماه دیداری من اندر درد و داغ و غم چرا پیچم بخود باری
4 اگر چون ابر شد چشمم بگریانی روا داری تن من چون هوا شد ابر دائم در هوا باری
1 هوا شد عاشق آسا باز و صحرا دلبر آیین شد یکی را گریه رسم آمد یکی را خنده آیین شد
2 چمن بتخانه چین شد درخت گل بت چین شد چو موی لعبتان چین بنفشه چین بر چین شد
3 درخت گل بتابانی چو آذرگاه برزین شد چو مؤبد زند شد وانگاه بروی زند خوان این شد
4 زمین چون پر عنقا شد هوا چون پشت شاهین شد شکوفه نجم پروین گشت و لاله برج شاهین شد
1 سپاه نوبهار آمد وز او گیتی دگرگون شد که هامون همچو گردون گشت و گردون همچو هامون شد
2 چو روی و موی دلبندان زمین گلبوی و گلگون شد بعنبر گل سرشته شد بصندل آب معجون شد
3 ز خیل تو بنفشه مرز چون دیبا و اکسون شد دهان گل ز چشم ابر پر لؤلؤی مکنون شد
4 زمین چون روی لیلی شد هوا چون چشم مجنون شد کنون آمد گه شادی که برف از کوه بیرون شد