خاک رخسارش که دل در پیچ و تاب انداخته است از قصاب کاشانی غزل 47
1. خاک رخسارش که دل در پیچ و تاب انداخته است
صد چو من شوریده را در اضطراب انداخته است
1. خاک رخسارش که دل در پیچ و تاب انداخته است
صد چو من شوریده را در اضطراب انداخته است
1. مردیم ز غم تا به تو خودکام رسیدیم
از سایه تیغت به سرانجام رسیدیم
1. حسن تو از نور است و جان، نیمی از این نیمی از آن
وز شیر و شکّر آن دهان، نیمی از این نیمی از آن
1. از آن رو سرمه دنبالهدارش قصد جان دارد
که چشمش نیم کش پیوسته ناوک در کمان دارد
قصاب کاشانی یکی از شاعران نامدار ادبیات فارسی است که در قرن 12 هجری در ایران زندگی میکرد. آثار او نمایانگر فرهنگ، اندیشه و زیباییشناسی دوران خویش است و همچنان در دل علاقهمندان به شعر فارسی جایگاه ویژهای دارد.
شعرهای قصاب کاشانی معمولاً مضامینی چون عشق، عرفان، اخلاق، دین و مسائل اجتماعی را در بر میگیرند. او با بهرهگیری از زبان فاخر و تصاویری بدیع، توانسته است احساسات انسانی را به شکلی عمیق و اثرگذار بیان کند.
در منابع تاریخی آمده است: سعید قصاب کاشانی از شاعران دورهٔ صفویه بود که در سدهٔ یازدهم و دوازدهم قمری میزیست. از زندگی وی اطلاعات دقیقی در دست نیست و خود نیز در اشعارش به احوال خود اشاره نکرده است. اما آنچه به طور جسته و گریخته از اشعار او درک میشود این است که مردی کاسب و تهیدست بوده است. بهطور قطع و یقین حرفهٔ او قصابی بوده و به همان جهت تخلص خود را «قصاب» قرار داده است. وی در مقاطع بعضی غزلها از حرفهٔ خود مضامین عالی برآورده است، مانند تشبیه مژهها به قناره (چنگک قصابی) در بیت زیر:
در سایت شعرنوش میتوانید مجموعهای از غزلیات، قصاید و سایر اشعار قصاب کاشانی را با دستهبندیهای مختلف مطالعه و مرور کنید.