1 آشفته سخن چو زلف جانان خوش تر چون کار جهان بی سر و سامان خوش تر
2 مجموعهٔ عاشقان بود دفتر من مجموعهٔ عاشقان پریشان خوش تر
1 تا دل به هوای وصل جانان دادم لب بر لب او نهاده و جان دادم
2 خضر ار ز لب چشمهٔ حیوان جان یافت من جان به لب چشمهٔ حیوان دادم
1 گاهی هوس بادهٔ رنگین دارم گاه آرزوی وصل نگارین دارم
2 گه سبحه به دست و گاه زنار به دوش یارب چه کنم، کیم، چه آیین دارم
1 بگذار که خویش را به زاری بکشم مپسند که بار شرمساری بکشم
2 چون دوست به مرگ من به هر حال خوش است من نیز به مرگ خود به هر حال خوشم
1 تا دست ارادت به تو دادهست دلم دامان طرب ز کف نهادهست دلم
2 ره یافته در زلف دل آویز کجت القصه به راه کج فتادهست دلم
1 بگذار که تا می خورم و مست شوم چون مست شوم به عشق پا بست شوم
2 پابست شوم به کلی از دست شوم ار مست شوم نیست شوم، هست شوم
1 تو مردمک چشم من مهجوری زان با همه نزدیکیت از من دوری
2 نی نی غلطم تو جان شیرین منی زان با منی وز چشم من مستوری