بخندید تموز بر از ابوالقاسم فردوسی شاهنامه 1
1. بخندید تموز بر سرخ سیب
همیکرد با بار و برگش عتاب
1. بخندید تموز بر سرخ سیب
همیکرد با بار و برگش عتاب
1. یکی پیر بد مرزبان هری
پسندیده و دیده ازهر دی
1. بدانست هرمز که او دست خون
بیازد همی زنده بیرهنمون
1. شب تیره چون چادر مشکبوی
بیفگند وخورشید بنمود روی
1. ز گفتار او شاد شد ساوه شاه
بدو گفت ماناکه اینست راه
1. چنین گفت پس با سپه ساوه شاه
که از جادوی اندر آرید راه
1. ستاره شمر گفت بهرام را
که در چارشنبه مزن گام را
1. برآشفت بهرام و شد شوخ چشم
زگفتار پرموده آمد بخشم
1. ازان دشت بهرام یل بنگرید
یکی کاخ پرمایه آمد پدید
1. چوگودرز وچون رستم پهلوان
بکردند رنجه برین بر روان