1 به گفتار این نامدار اردشیر همه گوش دارید برنا و پیر
2 هرانکس که داند که دادار هست نباشد مگر پاک و یزدان پرست
3 دگر آنک دانش مگیرید خوار اگر زیردستست و گر شهریار
4 سه دیگر بدانی که هرگز سخن نگردد بر مرد دانا کهن
1 چو بر تخت بنشست شاه اردشیر بشد پیش گاهش یکی مرد پیر
2 کجا نام آن پیر خراد بود زبان و روانش پر از داد بود
3 چنین داد پاسخ که ای شهریار انوشه بدی تا بود روزگار
4 همیشه بوی شاد و پیروزبخت به تو شادمان کشور و تاج و تخت
1 الا ای خریدار مغز سخن دلت برگسل زین سرای کهن
2 کجا چون من و چون تو بسیار دید نخواهد همی با کسی آرمید
3 اگر شهریاری و گر پیشکار تو ناپایداری و او پایدار
4 چه با رنج باشی چه با تاج و تخت ببایدت بستن به فرجام رخت
1 چو سال اندر آمد به هفتاد و هشت جهاندار بیدار بیمار گشت
2 بفرمود تا رفت شاپور پیش ورا پندها داد ز اندازه بیش
3 بدانست کامد به نزدیک مرگ همی زرد خواهد شدن سبز برگ
4 بدو گفت کاین عهد من یاددار همه گفت بدگوی را باددار