1 یکی پیر بد نامش آزاد سرو که با احمد سهل بودی به مرو
2 دلی پر ز دانش سری پر سخن زبان پر ز گفتارهای کهن
3 کجا نامهٔ خسروان داشتی تن و پیکر پهلوان داشتی
4 به سام نریمان کشیدی نژاد بسی داشتی رزم رستم به یاد
1 بداختر چو از شهر کابل برفت بدان دشت نخچیر شد شاه تفت
2 ببرد از میان لشکری چاهکن کجا نام بردند زان انجمن
3 سراسر همه دشت نخچیرگاه همه چاه بد کنده در زیر راه
4 زده حربهها را بن اندر زمین همان نیز ژوپین و شمشیر کین
1 چنین گوید آن پیر دانشپژوه هنرمند و گوینده و با شکوه
2 که در پرده بد زال را بردهای نوازندهٔ رود و گویندهای
3 کنیزک پسر زاد روزی یکی که ازماه پیدا نبود اندکی
4 به بالا و دیدار سام سوار ازو شاد شد دودهٔ نامدار
1 فرامرز چون سوک رستم بداشت سپه را همه سوی هامون گذاشت
2 در خانهٔ پیلتن باز کرد سپه را ز گنج پدر ساز کرد
3 سحرگه خروش آمد از کرنای هم از کوس و رویین و هندی درای
4 سپاهی ز زابل به کابل کشید که خورشید گشت از جهان ناپدید
1 چو با خستگی چشمها برگشاد بدید آن بداندیش روی شغاد
2 بدانست کان چاره و راه اوست شغاد فریبنده بدخواه اوست
3 بدو گفت کای مرد بدبخت و شوم ز کار تو ویران شد آباد بوم
4 پشیمانی آید ترا زین سخن بپیچی ازین بد نگردی کهن
1 بداختر چو از شهر کابل برفت بدان دشت نخچیر شد شاه تفت
2 ببرد از میان لشکری چاهکن کجا نام بردند زان انجمن
3 سراسر همه دشت نخچیرگاه همه چاه بد کنده در زیر راه
4 زده حربهها را بن اندر زمین همان نیز ژوپین و شمشیر کین
1 چو شد روزگار تهمتن به سر به پیش آورم داستانی دگر
2 چو گشتاسپ را تیره شد روی بخت بیاورد جاماسپ را پیش تخت
3 بدو گفت کز کار اسفندیار چنان داغ دل گشتم و سوکوار
4 که روزی نبد زندگانیم خوش دژم بودم از اختر کینهکش
1 ازان نامداران سواری بجست گهی شد پیاده گهی برنشست
2 چو آمد سوی زابلستان بگفت که پیل ژیان گشت با خاک جفت
3 زواره همان و سپاهش همان سواری نجست از بد بدگمان
4 خروشی برآمد ز زابلستان ز بدخواه وز شاه کابلستان
1 چنین گفت رودابه روزی به زال که از زاغ و سوک تهمتن بنال
2 همانا که تا هست گیتی فروز ازین تیرهتر کس ندیدست روز
3 بدو گفت زال ای زن کم خرد غم ناچریدن بدین بگذرد
4 برآشفت رودابه سوگند خورد که هرگز نیابد تنم خواب و خورد
1 چو شد روزگار تهمتن به سر به پیش آورم داستانی دگر
2 چو گشتاسپ را تیره شد روی بخت بیاورد جاماسپ را پیش تخت
3 بدو گفت کز کار اسفندیار چنان داغ دل گشتم و سوکوار
4 که روزی نبد زندگانیم خوش دژم بودم از اختر کینهکش