یکی پیر بد نامش از ابوالقاسم فردوسی شاهنامه 1
1. یکی پیر بد نامش آزاد سرو
که با احمد سهل بودی به مرو
...
1. یکی پیر بد نامش آزاد سرو
که با احمد سهل بودی به مرو
...
1. چنین گوید آن پیر دانشپژوه
هنرمند و گوینده و با شکوه
...
1. بداختر چو از شهر کابل برفت
بدان دشت نخچیر شد شاه تفت
...
1. چو با خستگی چشمها برگشاد
بدید آن بداندیش روی شغاد
...
1. ازان نامداران سواری بجست
گهی شد پیاده گهی برنشست
...
1. فرامرز چون سوک رستم بداشت
سپه را همه سوی هامون گذاشت
...
1. چنین گفت رودابه روزی به زال
که از زاغ و سوک تهمتن بنال
...
1. چو شد روزگار تهمتن به سر
به پیش آورم داستانی دگر
...