3 اثر از پادشاهی لهراسپ در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر پادشاهی لهراسپ در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی شعر مورد نظر پیدا کنید.

پادشاهی لهراسپ در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی

1 یکی رومئی بود میرین به نام سرافراز و به ارای و با گنج و کام

2 فرستاد نزدیک قیصر پیام که من سرفرازم به گنج و به نام

3 به من ده دل‌آرام دخترت را به من تازه کن نام و افسرت را

4 چنین گفت قیصر که من زین سپس نجویم بدین روی پیوند کس

1 ز میرین یکی بود کهتر به سال ز گردان رومی برآورده یال

2 گوی بر منش نام او اهرنا ز تخم بزرگان رویین تنا

3 فرستاد نزدیک قیصر پیام که دانی که ما را نژادست و نام

4 ز میرین به هر گوهری بگذرم به تیغ و به گنج درم برترم

1 چو نزدیک شد بیشه و جای گرگ بپیچید میرین و مرد سترگ

2 به گشتاسپ بنمود به انگشت راست که آن اژدها را نشیمن کجاست

3 وزو بازگشتند هر دو به درد پر از خون دل و دیده پر آب زرد

4 چنین گفت هیشوی کان سرفراز دلیرست و دانا و هم رزمساز

1 بشد اهرن و هرچ گشتاسپ خواست بیاورد چون کارها گشت راست

2 ز دریا به زین اندر آورد پای برفتند یارانش با او ز جای

3 چو هیشوی کوه سقیلا بدید به انگشت بنمود و خود را کشید

4 خود و اهرن از جای گشتند باز چو خورشید برزد سنان از فراز

1 ز میرین یکی بود کهتر به سال ز گردان رومی برآورده یال

2 گوی بر منش نام او اهرنا ز تخم بزرگان رویین تنا

3 فرستاد نزدیک قیصر پیام که دانی که ما را نژادست و نام

4 ز میرین به هر گوهری بگذرم به تیغ و به گنج درم برترم

1 به قیصر خزر بود نزدیکتر وزیشان بدش روز تاریکتر

2 به مرز خزر مهتر الیاس بود که پور جهاندار مهراس بود

3 به الیاس قیصر یکی نامه کرد تو گفتی که خون بر سر خامه کرد

4 که چندین به افسوس خوردی خزر کنون روز آسایش آمد بسر

1 چو خورشید شد بر سر کوه زرد نماند آن زمان روزگار نبرد

2 شب آمد یکی پردهٔ آبنوس بپوشید بر چهرهٔ سندروس

3 چو خورشید ازان کوشش آگاه شد ز برج کمان بر سر گاه شد

4 ببد چشمهٔ روز چون سندروس ز هر سو برآمد دم نای و کوس

1 پر اندیشه بنشست لهراسپ دیر بفرمود تا پیش او شد زریر

2 بدو گفت کاین جز برادرت نیست بدین چاره بشتاب وایدر مه‌ایست

3 درنگ آوری کار گردد تباه میاسا و اسپ درنگی مخواه

4 ببر تخت و بالا و زرینه کفش همان تاج با کاویانی درفش

1 برین نیز بگذشت چندی سپهر به دل در همی داشت و ننمود چهر

2 بگشتاسپ گفت آن زمان جنگجوی که تا زنده‌ای زین جهان بهر جوی

3 براندیش با این سخن با خرد که اندیشه اندر سخن به خورد

4 به ایران فرستم فرستاده‌ای جهاندیده و پاک و آزاده‌ای

1 به قیصر خزر بود نزدیکتر وزیشان بدش روز تاریکتر

2 به مرز خزر مهتر الیاس بود که پور جهاندار مهراس بود

3 به الیاس قیصر یکی نامه کرد تو گفتی که خون بر سر خامه کرد

4 که چندین به افسوس خوردی خزر کنون روز آسایش آمد بسر

آثار ابوالقاسم فردوسی

3 اثر از پادشاهی لهراسپ در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر پادشاهی لهراسپ در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی شعر مورد نظر پیدا کنید.