1 بگشت اندرین نیز گردان سپهر چو از خوشه خورشید بنمود چهر
2 ز پهلو همه موبدانرا بخواند سخنهای بایسته چندی براند
3 دو هفته در بار دادن ببست بنوی یکی دفتر اندر شکست
4 بفرمود موبد به روزی دهان که گویند نام کهان و مهان
1 چو خورشید تیغ از میان برکشید شب تیره گشت از جهان ناپدید
2 تبیره برآمد ز درگاه شاه به سر برنهادند گردان کلاه
3 چو طوس و چو گودرز و گیو دلیر چو گرگین و گستهم و بهرام شیر
4 گرانمایگان نزد شاه آمدند بران نامور بارگاه آمدند
1 به پالیز چون برکشد سرو شاخ سر شاخ سبزش برآید ز کاخ
2 به بالای او شاد باشد درخت چو بیندش بینادل و نیکبخت
3 سزد گر گمانی برد بر سه چیز کزین سه گذشتی چه چیزست نیز
4 هنر با نژادست و با گوهر است سه چیزست و هر سه بهبنداندرست
1 بگشت اندرین نیز گردان سپهر چو از خوشه خورشید بنمود چهر
2 ز پهلو همه موبدانرا بخواند سخنهای بایسته چندی براند
3 دو هفته در بار دادن ببست بنوی یکی دفتر اندر شکست
4 بفرمود موبد به روزی دهان که گویند نام کهان و مهان
1 بگشت اندرین نیز گردان سپهر چو از خوشه خورشید بنمود چهر
2 ز پهلو همه موبدانرا بخواند سخنهای بایسته چندی براند
3 دو هفته در بار دادن ببست بنوی یکی دفتر اندر شکست
4 بفرمود موبد به روزی دهان که گویند نام کهان و مهان