1 چو رستم بدید آنک قارن چه کرد چهگونه بود ساز ننگ و نبرد
2 به پیش پدر شد بپرسید از وی که با من جهان پهلوانا بگوی
3 که افراسیاب آن بد اندیش مرد کجا جای گیرد به روز نبرد
4 چه پوشد کجا برافرازد درفش که پیداست تابان درفش بنفش
1 به شاهی نشست از برش کیقباد همان تاج گوهر به سر برنهاد
2 همه نامداران شدند انجمن چو دستان و چون قارن رزمزن
3 چو کشواد و خراد و برزین گو فشاندند گوهر بران تاج نو
4 قباد از بزرگان سخن بشنوید پس افراسیاب و سپه را بدید
1 برفت از لب رود نزد پشنگ زبان پر ز گفتار و کوتاه چنگ
2 بدو گفت کای نامبردار شاه ترا بود ازین جنگ جستن گناه
3 یکی آنکه پیمان شکستن ز شاه بزرگان پیشین ندیدند راه
4 نه از تخم ایرج جهان پاک شد نه زهر گزاینده تریاک شد
1 سپهدار ترکان دو دیده پرآب شگفتی فرو ماند ز افراسیاب
2 یکی مرد با هوش را برگزید فرسته به ایران چنان چون سزید
3 یکی نامه بنوشت ارتنگوار برو کرده صد گونه رنگ و نگار
4 به نام خداوند خورشید و ماه که او داد بر آفرین دستگاه
1 سپهدار ترکان دو دیده پرآب شگفتی فرو ماند ز افراسیاب
2 یکی مرد با هوش را برگزید فرسته به ایران چنان چون سزید
3 یکی نامه بنوشت ارتنگوار برو کرده صد گونه رنگ و نگار
4 به نام خداوند خورشید و ماه که او داد بر آفرین دستگاه
1 وزانجا سوی پارس اندر کشید که در پارس بد گنجها را کلید
2 نشستنگه آن گه به اسطخر بود کیان را بدان جایگه فخر بود
3 جهانی سوی او نهادند روی که او بود سالار دیهیم جوی
4 به تخت کیان اندر آورد پای به داد و به آیین فرخندهرای