پسر بود زو را یکی از ابوالقاسم فردوسی شاهنامه 1
1. پسر بود زو را یکی خویش کام
پدر کرده بودیش گرشاسپ نام
...
1. پسر بود زو را یکی خویش کام
پدر کرده بودیش گرشاسپ نام
...
1. چنان شد ز گفتار او پهلوان
که گفتی برافشاند خواهد روان
...
1. بزد مهره در جام بر پشت پیل
ازو برشد آواز تا چند میل
...
1. به رستم چنین گفت فرخنده زال
که برگیر کوپال و بفراز یال
...
1. ز ترکان طلایه بسی بد براه
رسید اندر ایشان یل صف پناه
...