1 جهاندار هوشنگ با رای و داد به جای نیا تاج بر سر نهاد
2 بگشت از برش چرخ سالی چهل پر از هوش مغز و پر از رای دل
3 چو بنشست بر جایگاه مهی چنین گفت بر تخت شاهنشهی
4 که بر هفت کشور منم پادشا جهاندار پیروز و فرمانروا
1 چو بشناخت آهنگری پیشه کرد از آهنگری ارّه و تیشه کرد
2 چو این کرده شد چارهٔ آب ساخت ز دریایها رودها را بتاخت
3 به جوی و به رود آبها راه کرد به فرخندگی رنج کوتاه کرد
4 چراگاه مردم بدان برفزود پراگند پس تخم و کشت و درود
1 یکی روز شاه جهان سوی کوه گذر کرد با چند کس همگروه
2 پدید آمد از دور چیزی دراز سیه رنگ و تیره تن و تیز تاز
3 دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون ز دود دهانش جهان تیرهگون
4 نگه کرد هوشنگ باهوش و سنگ گرفتش یکی سنگ و شد تیز چنگ