1 بیت القصیده همه خیل سخن وران شه بیت جنس نظم همه مدح گستران
2 حمد و ثنای پادشهی دان که از رهش یکپاره سنگ شد گهر عالی افسران
تقدست کبریاه عن ادراک المتعلقین و تنزهت آلامه احصار المتکلمین الالاله الخلق و الامر تبارک الله رب العالمین. ,
4 حسن کلام قافیه سنجان سحر فن لطف ادای نکته وران شکر شکن
1 زهی بخامه قدرت مصور اشیا هزار نقش عجب هر زمان ازو پیدا
2 چه خامه ایست که در کارگاه کن فیکون نگشته بی رقم او ز قطره تا دریا
3 چه قدرتیست که در بارگاه چرخ بلند نگشته بی سبب او ز ذره تا بیضا
4 مطیع امر تو گر سفلی است اگر علوی عیال جود تو گر امهات اگر آبا
1 حاجبان شب چو شادروان سودا افکنند جلوه در خیل بتان ماه سیما افکنند
2 صد هزاران کرم شبتاب از شبستان سپهر لمعها بر پرده شبگون غبرا افکنند
3 هر زمان صد گونه اشکال بدیع از کلک صنع نقش بندان قدر بر طاق خضرا افکنند
4 اشک ریزان نعش بر دوش بنات از سوک مهر جمله بر سرها پرند عنبراسا افکنند
1 آتشین لعلی که تاج خسروانرا زیورست اخگری بهر خیال خام پختن در سرست
2 شه که یاد از مرگ نارد زوست ویرانی ملک خسرو بی عاقبت خسر بلاد و کشورست
3 قید زینت مسقط فرو شکوه خسرویست شیر زنجیری ز شیر بیشه کم صولت تر ست
4 لازم شاهی نباشد خالی از درد سری کوس شه خالی و بانگ غلغلش درد سرست
1 جهان که مرحله تنگ شاهراه فناست درو مجوی اقامت که راه شاه و گداست
2 کجا محل اقامت که قاطعان طریق بنقد دین و دل اندر کمین پی یغماست
3 چه مرحله است که پا نانهاده بهر شدن ز بام مرحله کوس رحیل را غوغاست
4 عجب رهی که نه مبداء بود درو ظاهر غریب بادیه ای کس نه مقصدی پیداست
1 زهی از شمع رویت چشم مردم گشته نورانی جهانرا مردم چشم آمدی از عین انسانی
2 ملک را از پی آوردن خاک تو حمالی فلک را بهر طرح ملک ترکیب تو میدانی
3 طلسم خلقتت را دست قدرت کرده معماری در آنجا گنج حکمت از ملک بنهاده پنهانی
4 ز علم الله بتعلیم شریف علم الاسما برآورده میان اهل دانش اسم پردانی
1 معلم عشق و پیر عقل شد طفل دبستانش فلک دان بهر تأدیب وی اینک چرخ گردانش
2 دبستان بین معلم را که باشد از ره معنی عناصر چار دیوار و رواق چرخ ایوانش
3 عجب کج مج زبان طفلی که استادی بدین دقت به عمری یک سبق آموختن نتواند آسانش
4 عجبتر آنکه بعد عمری ار دانست در ساعت ز لوح خاطر خود پاک شوید زاب نسیانش