1 باز آتش خور ساخت سمندر سرطان را افروخت چو آتشکده گلزار جهان را
2 هم کرد عیان باد سموم آه حزین را هم ساخت بیان نار حجر سر نهان را
3 از شعله و دود سحر و شام جهان سوخت مریخ و زحل کی کند این نوع قران را
4 خورشید پی شعبدهبازی چو مشعبد از شوره و از طلق تر آراست دکان را
1 دگر شد بهر سنجیدن برابر عدل دوران را ز کافور و ز مشک روز و شب دو پله میزان را
2 ولیکن مشک افزونتر شود گرچه هوا از برد کند کافور کاری هر نفس کوه و بیابان را
3 شد از یبس دماغ دهر سودا غالبش آن نوع که سازد در سواد شب نهان اعضای عریان را
4 نگر سودایی مجنون شده هر سو شجر از چه لباس از بر فکنده بر کشد از باد افغان را
1 وزد باد بهار احیای اموات گلستان را ز انفاس مسیحی تازه سازد عالم جان را
2 کند گل جلوه و افغان کشد بلبل وزان هر دو رسد برگ و نوا محزوندلان بیتالاحزان را
3 نهد هر لاله کوهی پر آتش عنبر سوده فرو پوشد به کسب عطر بر کوه ابر دامان را
4 دهان غنچه را دندان و تاج لاله را زیور چو می یابد ازان در پاش سازند ابر نیسان را
1 ز خرگه فلک آتش نهفت دود سحاب درا به خرگه و آتش فروز از می ناب
2 نمونه بهر مشمع نمود قوس قزح پی لفافه خرگاه آسمان ز سحاب
3 اگر نه ابر لفافست بهر خرگه چرخ ز تار قطره چرا هر طرف کشید طناب
4 ز بسکه سیم فشان گشت ابر سیمابی ز سیم برف زمین شد چو قلزم سیماب