1 سوری که حور در وی پیرایه برگشاید رضوان که نثارش عقد گهر گشاید
2 بر عزم خدمت او حورا میان ببندد وز شرم زینت او جوزا کمر گشاید
3 رضوان اگر جنان را هر هشت در ببندد زین بزم دست دولت هشتاد در گشاید
4 هر صبح نزهت از جان زنگی دگر زداید هر شام عشرت از دل بندی دگر گشاید
1 خورشید کارنامه ملک جهان نوشت نوروز عزل نامه صرف زمان نوشت
2 گردون به خط حکمت و اشکال هندسه فصل بهار بر ورق بوستان نوشت
3 رضوان به آنکه دست به خوی زمانه داشت اقرارنامه سوی جهان از جنان نوشت
4 دست صبا ز گفته دستان زنان به باغ بر دستهای لاله چه خوش داستان نوشت
1 باد صبا به باغ دگربار بار یافت شاخ از سرشگ ابر گهربار بار یافت
2 نوروز چون دمیدن باد بهار دید با ماه دی به کینه و پیکار بار یافت
3 دی باغ جای زاغ نگونسار بد ولی امروز جای زاغ نگونسار سار یافت
4 چون رخ نهاد بلبل سرما زده به باغ بر هر چمن ز لاله و گلزار نار یافت