هجر تو یکباره زبونم گرفت از فلکی شروانی غزل 1
1. هجر تو یکباره زبونم گرفت
درد تو ز اندازه برونم گرفت
...
1. هجر تو یکباره زبونم گرفت
درد تو ز اندازه برونم گرفت
...
1. ای دیده در آن شکل و شمایل نظری کن
گر زآنکه تو را آرزوی دیدن جانست
...
1. جانا به جز غم تو دلم را هوس مباد
جز تو کسم ز جور تو فریاد رس مباد
...
1. ناکرده وداع از بر دلدار شدم دور
نزدیک شدم با غم و از یار شدم دور
...
1. جانان نکند هرگز، هرگز نکند جانان
شادان دل ما یکدم، یکدم دل ما شادان
...
1. بس کن از این روی نهان داشتن
دل ستدن قصد به جان داشتن
...
1. ای غمت برده شادمانی من
بی تو تلخ است زندگانی من
...
1. آن عارض چون دو هفته ماهش بین
و آن طره گوشه کلاهش بین
...
1. دایم در انتظارم، بی خواب و بی قرارم
دیده به راه دارم گریان که تا کی آئی
...
1. عاجز شدن ای دوست ز ناز تو عجب نیست
کین قاعده ناز تو جنگیست نه بازی
...