1 اثر از نوروزی نامه میرزاده عشقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر نوروزی نامه میرزاده عشقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار میرزاده عشقی / نوروزی نامه میرزاده عشقی

نوروزی نامه میرزاده عشقی

1 بیا ای صبح نوروزی، نظر کن منظر ما را ز دامان «مدا» بنگر فضایی بس مصفا را

2 ز نور تازه خورشید، فرش سرخ دریا را عمارت «قزل طورپاق» از این پرتو مطلا را

3 همه باغات تازه سبز در اطراف آنجا را «قز» و آن تل در آب شگفت آر معما را

4 درختان را شکوفه، زیورین کرده سراپا را کشیده زان میان سروی، به هرسو راست بالا را

1 چو فردا روز نوروز است و نوروز جهان آید رود این سال فرتوت و یکی سال جوان آید

2 از این خوابم چنین یابم که سالی خوش روان آید که آن نامهربان یارم، به خوابم مهربان آید

3 اگرچه من حکیمم این سخن لَغوَم گمان آید به نزد من زمان یکرنگ و یکسان است هر روزی

4 ولی امروز هست، آن روز تاریخی و دستانی که عالم برکند، این رخت چرکین زمستانی

1 بتا دیشب در آن کشتی که بردی بر مدا ما را نمی‌دانم خدا می‌بردمان یا ناخدا ما را

2 همی‌دانم که راند از آن خطر، دیشب خدا ما را ندیدی چون کشاندی سیل موج، از هرکجا ما را

3 بهر غلتاندن کشتی، نمودی جابه‌جا ما را خدا دیگر چنین شب را نیارد بر کسی روزی

4 در آن حالت تو ای مه، خیره بودی موج دریا را من از عشق تو، از خود رفته محروم آن تماشا را

1 تو گر آیی و گر نایی، روم من خود به کار خود به حکم رسم نوروزی و مرسوم دیار خود

2 صراحی را نشانی، چون رفیقی در کنار خود وز او دستور خواهم در قرار عشق یار خود

3 بدو این سال نو سازم، محول کار و بار خود که خوش دارد مرا، این عشق با پاکی و پیروزی

4 نگارا! اولین گامی که بردارم، به هر راهم: ترا گویم، ترا پویم، ترا جویم، ترا خواهم

1 به مانند چنین روزی، به پیشین‌عهد در ایران به نام پاک شَت زرتشت، سبزه در چمنزاران

2 مقدس بوده است و مرزبان، در مرز با یاران نشستندی و خواندندی، ثنای هرمزآثاران

3 که خود این سبز نوروزی ما رسمی است زآن دوران که ای سبزه فراوانمان نما، این سال نوروزی

4 به زیور ساحت آتشکده، چون حجله کردندی ز عشق هرمز آن حجله، به آتش سجده بردندی

1 نگارینا! من آن خواهم که با توفیق یزدانی همان مهری که مابین من و تو هست میدانی

2 شود تولید بین ما هر ایرانی و عثمانی همان روز است می‌بینم، تبه این شاه ظلمانی

3 ز ظل (طلعت) و (انور) فضای شرق نورانی همان گونه که تو با طلعت خود، عالم‌افروزی

4 میان این دو قوم، الفت مقام معنوی دارد دلیل منطق من را، کتاب مثنوی دارد

1 ندارم شکوه‌ای از عشق، در دل آتشی دارم که من از پرتو این آتش است ار تابشی دارم

2 مبادا ای طبیب، اندر علاج من بیندیشی که من حال خوشی، در سایه این ناخوشی دارم

3 بلی عشق است کآسایش رباید، از جهان لیکن من اندر عین بی‌آسایشی، آسایشی دارم

4 نکردم پر ز آلایش، چو اسلاف، این سخن اما بسی آسایش اندر آن، ز بی آلایشی دارم

1 ایزد اندر عالمت، ای عشق تا بنیاد داد عالمی بر باد شد، بنیادت ای بر باد باد

2 من نه آن بودم که آسان رفتم، اندر دام عشق آفرین بر فرط، استادی آن صیاد باد

3 سنگدل صیاد، آخر رحم کن، این صید تو: تا به کی در بند باشد؟ لحظه‌ای آزاد باد

4 ناله من چون رسد، هرشب به گوش بیستون بانگ برآرد که: فرهاد و فغانش یاد باد

1 نگارینا! من آن خواهم که با توفیق یزدانی همان مهری که مابین من و تو هست میدانی

2 شود تولید بین ما هر ایرانی و عثمانی همان روز است می‌بینم، تبه این شاه ظلمانی

3 ز ظل (طلعت) و (انور) فضای شرق نورانی همان گونه که تو با طلعت خود، عالم‌افروزی

4 میان این دو قوم، الفت مقام معنوی دارد دلیل منطق من را، کتاب مثنوی دارد

آثار میرزاده عشقی

1 اثر از نوروزی نامه میرزاده عشقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر نوروزی نامه میرزاده عشقی شعر مورد نظر پیدا کنید.