بتا دیشب در آن از میرزاده عشقی نوروزی نامه 1
1. بتا دیشب در آن کشتی که بردی بر مدا ما را
نمیدانم خدا میبردمان یا ناخدا ما را
...
1. بتا دیشب در آن کشتی که بردی بر مدا ما را
نمیدانم خدا میبردمان یا ناخدا ما را
...
1. چو فردا روز نوروز است و نوروز جهان آید
رود این سال فرتوت و یکی سال جوان آید
...
1. بیا ای صبح نوروزی، نظر کن منظر ما را
ز دامان «مدا» بنگر فضایی بس مصفا را
...
1. به مانند چنین روزی، به پیشینعهد در ایران
به نام پاک شَت زرتشت، سبزه در چمنزاران
...
1. تو گر آیی و گر نایی، روم من خود به کار خود
به حکم رسم نوروزی و مرسوم دیار خود
...
1. نگارینا! من آن خواهم که با توفیق یزدانی
همان مهری که مابین من و تو هست میدانی
...
1. ندارم شکوهای از عشق، در دل آتشی دارم
که من از پرتو این آتش است ار تابشی دارم
...
1. ایزد اندر عالمت، ای عشق تا بنیاد داد
عالمی بر باد شد، بنیادت ای بر باد باد
...