فارسی زبانها ! من شروع کردم به یک شکل نوظهوری افکار شاعرانه را به نظم درآورم و پیش خود خیال کرده ام که انقلاب ادبیات زبان فارسی با این اقدام انجام خواهد گرفت. سه تابلو ایدآل مرا که به مرور در جریده شریفه شفق سرخ منتشر میشود بدقت بخوانید اگر نواقصی در آن دیدید چون در آغاز کار است مرا معذور بدارید، انشاء الله شعرای آینده دنباله این طرز گفتار را گرفته تکمیل خواهند کرد.(عشقی) ,
ایدآل یکنفر پیر مرد دهگانی در سه تابلو ,
تابلو اول: شب مهتاب ,
تابلو دوم: روز مرگ مریم ,
1 دو ماه رفته ز پائیز و برگها همه زرد فضای شمران، از باد مهرگان، پر گرد
2 هوای «دربند» از قرب ماه آذر سرد پس از جوانی پیری بود چه باید کرد؟
3 به تازه اول روز است و آفتاب به ناز فکنده در بن اشجار، سایه های دراز
4 روان به روی زمین، برگها ز باد ایاز به جای آن شبی ام، بر فراز سنگی باز
1 جناب برزگر! این ایدآل دهقانست: نه ایدآل دروغ فلان و بهمان است!
2 ز منهم ارکه بپرسی تو، ایدآل، آنست همین مقدمه انقلاب ایران است
3 ولیک حیف که برمرده می کنم تلقین! در این محیط که بس مرده شوی دون دارد!
4 وزین قبیل عناصر ز حد فزون دارد! عجب مدار اگر شاعری جنون دارد
1 ز مرگ مریم، اینک سه روز بگذشته سر مزار وی، آن پیرمرد سرگشته:
2 نشسته رخ بسر زانوان خود هشته من از سیاحت بالای کوه برگشته
3 (من): خدات صبر دهد زین مصیبت عظمی: حقیقتا که دلم سوخت، از برای شما
4 (پیرمرد): مگر بگوش شما هم رسیده قصه ما! (من): شنیده ام گل عمر تو چیده اند، خدا:
1 اوائل گل سرخ است و انتهای بهار نشسته ام سر سنگی کنار یک دیوار
2 جوار دره دربند و دامن کهسار فضای شمران اندک ز قرب مغرب تار
3 نموده در پس که آفتاب تازه غروب سواد شهرری از دور نیست پیدا خوب
4 جهان نه روز بود در شمر نه شب محسوب شفق ز سرخی نیمیش بیرق آشوب