1 مرحبا! مرحبا! نسیم صبا خبر از دوست چیست؟ باز نما
2 حال ما بین درین پریشانی باز گو تا ازو چه میدانی؟
3 این چنینم هنوز بگذارد؟ یا عزیمت بدین طرف دارد؟
4 گوییا تخم مهر ما کارد یا خود از ما فراغتی دارد
1 دل چو در دام عشق منظور است دیده را جرم نیست، معذور است
2 ناظرم بر رخت به دیدهٔ جان گرچه از چشم ظاهرم دور است
3 از شراب الست روز وصال جان مستم هنوز مخمور است
4 دست از عاشقی نمیدارد دایم از یار اگرچه مهجور است
1 از تو مهرم چو در نهاد بود من کیم؟ تا مرا مراد بود ؟
2 جز مرادت مرا مرادی نیست غیر ازین خاطری و یادی نیست
3 هرکه او در غم تو دل بنهاد آرزوها به آرزوی تو داد
4 شوق دلها ارادت تو بود ذوق جانها عبادت تو بود