1 ما مقیم آستان توایم عندلیبان بوستان توایم
2 گر رویم از درت و گر نرویم از تو گوییم و هم ز تو شنویم
3 چون که در دام تو گرفتاریم از تو پروای خویش چون داریم؟
4 چون دم از آشنایی تو زنیم میل بیگانگی چگونه کنیم؟
1 گر ز شمعت چراغی افروزیم خرمن خویش را بدان سوزیم
2 در غمت دود از آن به عرش رسد آتشی کز درون برافروزیم
3 آفتاب جمال بر ما تاب زانکه ما بیرخت سیه روزیم
4 تا ببینیم روی خوبت را از دو عالم دو دیده بردوزیم
1 تا غمت با من آشنایی کرد دلم از جان خود جدایی کرد
2 تا غم تو قبول کرد مرا هستی خود ملول کرد مرا
3 در سماع توام، چو حال گرفت از وجود خودم ملال گرفت
4 آیت عشق تو چو بر خواندم مایهٔ جان و دل برافشاندم
1 یکی از عاشقان جمالت را بود نجم اکابر کبری
2 آن معین شریعت احمد آن قرین دل و قریب احد
3 بود بر چرخ انجم اخیار آفتاب معانی اسرار
4 آن گره سالکان، که ره بردند اقتباس کمال ازو کردند