1 مطربا، نغمهٔ حزین بر دار یک زمانم دماغ جان تر دار
2 از نه آهنگ خردهٔ عشاق نغمهای گو، ز پردهٔ عشاق
3 مردم از هجر دوست، یک دمهای دل من زنده کن به زمزمهای
4 تا من اندر سماع عشق آیم مجلس عاشقان بیارایم
1 بود مردی همیشه در گلخن گلخنش بود سال و مه گلشن
2 گرد حمام نفس میگردید گلخن جسم را همی تابید
3 زان مقامش ملال پیدا شد به تفرج به سوی صحرا شد
4 یک دم از گلخن بدن بپرید گرد صحرای روح می گردید
1 در هوای تو جان و تن بارست جان فدا کرد عاشق و وارست
2 صید خود را چرا زنی تو به تیر؟ کو به دام تو خود گرفتار است
3 در هلاک دلم چه میکوشی؟ چون که بیچاره خود درین کار است
4 دل بسی در غمت به خون غلتید لیکن این بار خود سبکبار است
1 آن پری، بعد از آنکه تیر انداخت گلخنی زخم خورده را بشناخت
2 اندر آمد ز اسب پیشش شد مرهم اندورن ریشش شد
3 نفسی راه لطف پیش گرفت سر او برکنار خویش گرفت
4 عاشقان را به لطف بنوازند دلبران، بعد از آنکه اندازند
1 تیری، ای دوست، برکش از ترکش پس به آبروی چون کمان درکش
2 هان! دلم گر نشانه میخواهی زدن از توست و از من آهی خوش
3 کی ز تیرت الم رسد؟ که مرا دیده در حیرت است و دل در غش
4 یابم از دیدن تو آب حیات ور بسوزانیم تو در آتش
1 هر که را نیست عیش خوش بیدوست این مناجات میکند: کاری دوست
2 جان ما گوهری است بیش بها کالبدهای ما چو مزبلها
3 اندرین مزبله چه میپاییم؟ روی بنمای، تا برون آییم
4 گرچه از تو به بوی خرسندیم هم به دیدارت آرزومندیم