1 آن غریبان منزل دنیی آن عزیزان جنتالماوی
2 محرمان سراچهٔ قدسی لوح خوانان سر نه کرسی
3 سالکان طریقهٔ علیا راهداران جادهٔ سفلا
4 زنده جانان مرده در غم یار مست حالان جان و دل هشیار
1 جنت قرب جای ایشان است نور رضوان صفای ایشان است
2 جان من در هوای ایشان است تن من خاک پای ایشان است
3 عقل کل هست گنگ و لایعقل هر کجا ماجرای ایشان است
4 آفتابی، که عرش ذرهٔ اوست مطلعش بر سمای ایشان است
1 آنکه ایشان برو نظر کردند اولش عاشقی خبر کردند
2 عشق در هر دلی که جای گرفت دست برد اندرون و پای گرفت
3 عشق در هر دلی که سر بر زد خیمه از عقل و علم برتر زد
4 هر دلی کو به عشق بینا شد منزلش زیر بود و بالا شد
1 بود معروف زادهای عاقل مستعد و محصل و فاضل
2 کرده تحصیل علم حکمت و شرع طالب اصل کار و تارک فرع
3 مرد سالک، جوان صاحب درد رخ سوی خانقاه شبلی کرد
4 به ارادت درآمد از در او تا رهاند ز بار خود سر او
1 «انما العاشقون مذبوحون» «عندباب الحبیب مطروحون»
2 عاشقان کشتگان زنده دلند ز آتش عشق دوست مشتعلند
3 عاشقان را نه دود و نه عود است نالهٔ عشق لحن داود است
4 دل عاشق ز عشق بیمار است نالهٔ زیر عاشقان زار است
1 هر دلی کان به عشق مایل نیست حجرهٔ دیو دان، که آن دل نیست
2 زاغ، گو: بیخبر بمیر از عشق که ز گل، عندلیب غافل نیست
3 دل بیعشق چشم بینور است خود ببین حاجب دلایل نیست
4 بیدلان را جز آستانهٔ عشق در ره کوی دوست منزل نیست
1 هر که بر خوان این هوس خام است نیست معنی درو، همه نام است
2 هر که از عشق بیخبر باشد اندرین ره بسان خر باشد
3 بیخبر در بریدن منزل قند بر دوش و کاه و جو در دل
4 روز و شب، سال و ماه آواره در بیابان نفس اماره
1 آن شنیدی که عاشقی جانباز وعظ گفتی به خطهٔ شیراز؟
2 سخنش منبع حقایق بود خاطرش کاشف دقایق بود
3 روزی آغاز کرد بر منبر سخنی دلفریب و جان پرور
4 بود عاشق، زد از نخست سخن سکهٔ عشق بر درست سخن