هر که جان دارد و روان دارد از عراقی عشاقنامه 1
1. هر که جان دارد و روان دارد
واجب است آنکه درد جان دارد
1. هر که جان دارد و روان دارد
واجب است آنکه درد جان دارد
1. مبدا امر جوهر انسان
قابل علم کرد در پی آن
1. سر او در سر یقین و گمان
مایهٔ کفر دان و هم ایمان
1. نقل کن از وبال کفر بدین
مصطفی را دلیل مطلق بین
1. چار یارش، که مرشد دینند
همه اندر مقام تحسینند
1. تا کی، ای مست خواب غفلت و جهل
گوش سوی مقلد نااهل؟
1. جان من چون به عالم دل شد
با صفا جمع گشت و حامل شد
1. حق تعالی میان هر عصری
از سعادت بنا کند قصری
1. گفت استاد عالم عاقل:
از دو حال است آدمی کامل
1. چون سکندر ز منزل عادات
شد مسافر به عزم آب حیات
1. صاحبا، راز اندرون ز نهفت
تا نپرسی ز من، نخواهم گفت