میان یک دله یاران بسی حکایتهاست از عراقی مقطع 1
1. میان یک دله یاران بسی حکایتهاست
که آن سخن به زبان قلم نیاید راست
...
1. میان یک دله یاران بسی حکایتهاست
که آن سخن به زبان قلم نیاید راست
...
1. فرزند عزیز، قرةالعین کبیر
بادات خدا در همه احوال نصیر
...
1. به طعنه گفت مرا دوستی که: ای زراق
چرا همیشه شکایت کنی ز دست فراق؟
...
1. گر چه بیماری ای نسیم سحر
خبر من به مولتان برسان
...
1. دریغا روزگار خوش که من در جنب میمونت
بدم با بخت هم کاسه، بدم با کام همزانو
...
1. دریغا روزگار ما و آن ایام در مهرش
همی گویم به صد زاری، سر ادبار بر زانو
...
1. چو یاد آرم از آن ساعت که خرم طبع بنشستم
لبم پر خنده، با یاران و با احباب همزانو
...
1. راحت دوستان عمادالدین
چون که امروز بهترک هستی
...
1. ای رند قلندر کیش، می نوش ز کس مندیش
انگار همه کم بیش، زیرا که دل درویش
...