3 اثر از غزلیات در دیوان اشعار امامی هروی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار امامی هروی شعر مورد نظر پیدا کنید.

غزلیات در دیوان اشعار امامی هروی

1 نه رای آنکه بترک دیار و یار کنم نه جای آنکه سر کویش اختیار کنم

2 نه روی آنکه تحمل کنم ببوی امید نه روز آنکه شب وصل را شمار کنم

3 سزای من دلم از دیده در کنار نهاد چو قصد رفتن آن راه بی کنار کنم

4 ز راه دیده هر آن گوهرم که جمع شود بدامن آرم و بر راه دل نثار کنم

1 در محیطی فکنده ام زورق که دو عالم از اوست مستغرق

2 نتوان زورق از محیط شناخت نه وجود محیط از زورق

3 آب شد زورق وز سیر آسود اینت معنی مشکل و مغلق

4 هستیت را جز این نشانه نبود که شود غرق نیستی مطلق

1 دوش جام وصل جانان خورده ام باده ها از ساغر جان خورده ام

2 جای آنست ار نگنجم در جهان ز آنکه جام از دست جانان خورده ام

3 جان همی نازد ز لفظ عذب من از پی آن کاب حیوان خورده ام

4 با لب و دندان آن آب حیات کاندُه عشقش فراوان خورده ام

1 گفتم که فروغی ز لب لعل تو دیدم گفتا رقم دلشدگان بر تو کشیدم

2 گفتم خبرت هست که خون می شودم دل گفتا ز می خون دلت نیز شنیدم

3 گفتم که دل از عشق تو بی صبر و قراراست گفتا که من این بنده بدین عیب خریدم

4 گفتم بدهم کام دل ارنه بدهم جان گفتا چو تو بسیار درین واقعه دیدم

1 ای شده پای بند جان طره مشکبار تو برده مرا قرار دل سنبل بی قرار تو

2 از پی آنکه تا کند هر سحری صبوحی ای از می لعل اشک من، نرگس پر خمار تو

3 روی مرا بخون دل کرد نگار و می کند دیده ی درد مند من بی رخ چون نگار تو

4 آفت روزگار من حسن تو برد، آه من باشد اگر ستم کنی آفت روزگار تو

1 ای شده جان در سر سودای تو برده دلم مشک سمای تو

2 در چمن حسن خرامان ندید چشم جهان سرو ببالای تو

3 بر فلک حسن فروزان نگشت چهره چو خورشید خور آسای تو

4 ماه زمینی و نیابد به عمر ماه فلک چون رخ زیبای تو

1 تا کی زنی ز مشک سیه بر زره گره تا چند ماهرا کشی اندر خم زره

2 ماهی، باختیار، چو ماهی زره مپوش روباز کن ز حلقه مشکین زره گره

3 گردم زند ز زلف تو اندر بر بتان عنبر که هستم از خم آن طره مشتبه

4 بگشا شکنج زلف که با یاد بوی او خاک ره از شمامه ی عنبر به است به

1 سواد لعل تو ای فتنه ی مسلمانی بیاض جزع تو ای آفتاب روحانی

2 محیط نقطه حسن است در جهانگیری مدار مرکز کفر است در مسلمانی

3 چو مرده زنده کند عیسی لبت زان پس که دل ببرد بشوخی از انسی و جانی

4 مقرر است، ترا معجز مسیحائی مسلم است، ترا خاتم سلیمانی

1 بربود دلم، در چمنی، سرو روانی زرین کمری، سیمبری، موی میانی

2 خورشید وشی؛ ماه رخی، زهره جبینی یاقوت لبی، سنگدلی، تنگ دهانی

3 عیسی نفسی، خضر دمی، خاتم دوران جم مرتبتی، تاجوری، شاه نشانی

4 شکر شکرینی، چو شکر در دل خلقی شوخی نمکینی، چو نمک، شور جهانی

1 باز بی دین و دلم کرد شبی و سحری از خم زلف فروغ رخ زرین کمری

2 بی محابا بسر زلف بلائی، ستمی بی تکلف بلب لعل، قضائی، قدری

3 شعله ای، برقی، تا بی، شرری، تیغ زنی آتشی، آبی، روحی، خردی؛ تاجوری

4 پرتوی، نوری، حوری، قمری، خورشیدی شاهدی، شوخی، شنگی، شغبی خوش سیری

آثار امامی هروی

3 اثر از غزلیات در دیوان اشعار امامی هروی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار امامی هروی شعر مورد نظر پیدا کنید.