1 بنام خدائی که هستی ازوست ز بر دستی و زیر دستی ازوست
2 فروزنده شمع کیوان وهور رساننده روزی مار و مور
3 نگارنده چهره ماه و مهر برارنده سقف گردان سپهر
4 وز آن پس درودی که جان پرورد بکردار دانش روان پرورد
1 پیش از آندم که بود کون و مکان بود آن گنج گرانمایه نهان
2 خود بخود بود پس پرده غیب فی التجلی بجمال لاریب
3 همه او بود جز او هیچ نبود لم یکن قط هبوط و صعود
4 در کشیده ز همه دامن ناز فارغست او ز دل اهل نیاز
1 شنیدم ز گفتار کار آگهان بزرگان گیتی کهان و مهان
2 که پیغمبر پاک و الا نسب محمد سر سروران عرب
3 چنین گفت روزی باصحاب خود بخاصان درگاه و احباب خود
4 که چون روز محشر در آید همی خلایق سوی محشر آید همی
1 شرط و آداب خدمت سلطان بر شمارم مگر رسی تو بدان
2 کارش آراستن بصدق و صفا بر پی او شدن بچشم رضا
3 آنکه از خود برد خداوندش تا توانی بخود مپیوندش
4 بی نصیحت مباش دمسازش با کس اندر میان منه رازش
1 وز آنجا سوی اطفالم گذر کن عزیزانرا ز حال من خبرکن
2 محمد را بپرس از من فراوان حسن را هم ببر در گیر چون جان
3 بگو با هر دو نور دیده من که هستند از عزیزی روح در تن
4 که روزی بی شما سالیست ما را چو خال دلبران حالیست ما را
1 طلب تا محرم اسرار کردی بآن مطلوب یار غار کردی
2 طلب کن تا خبر از دوست یابی وجود دوست را بی پوست یابی
3 طلب کن تا خبر از گنج یابی تو کی این گنج را بی رنج یابی
4 طلب چون رخت هستی میرهاند طلب کس را بمنزل میرساند
1 فلک با ما سر یاری ندارد بجز میل دلا زاری ندارد
2 ز پهلوی من این گردون بیمهر جز آهنگ جگر خواری ندارد
3 چه بیدادست یا رب چرخ گردان که کاری جز ستمکاری ندارد
4 دلم از وی چو زلف و چشم خوبان بجز تشویش و بیماری ندارد
1 یا الهی مرا زمن بستان تا نباشم حجاب چهره جان
2 هستیم را بخود حجاب مکن پرتو خود بخود نقاب مکن
3 منما نیست را بصورت هست مبر از یاد ما عهود الست
4 در ازل چون حجاب تو دیدیم سخنی از لب تو بشنیدیم
1 شنیدم که کسری یکی فرش داشت بر آن فرش هر گونه پندی نگاشت
2 نخست آنکه دنیا نجوید کسی که داند بدو در نماند بسی
3 دوم آنکه سودی ندارد حذر زکاریکه رفتست اندر قدر
4 سوم آنک دانای خالق شناس ز مخلوق بر سر نگیرد سپاس
1 نسیم صبح جانم تازه کردی رسیدی لطف بی اندازه کردی
2 رسانیدی پیام از دلستانم از آن درد دل و درمان جانم
3 از اینجا نیز یک شبگیر در ده وزان منت بسی بر جان من نه
4 اگر چه سخت سست و ناتوانی مکن در ره توانی تا توانی