پرداخته شد این کتاب مشحون بحقایق علوم مکنون بتوفیق و تأیید خداوند بیچون و فیض فضل قادر کن فیکون و فر دولت میمون و یمن همت همایون پادشاه دین پرور وسلطان عدلگستر خسرو کیخسرو روش کیقباد قباد نهاد اعلی الله فیالدارین اعلام دولته و نشر فیالخافقین جناح سلطنته بر دست منشی این معانی و مشید این مبانی الفقیر الیالله ابوبکر عبدالله بن محمدبن شاهاور الاسدی الرازی روز دوشنبه اول ماه مبارک رجب ماه خدای عظمالله برکته و بارک علینا هلاکه و بدره سال بر ششصد وبیست از هجرت بمحروسه سیواس حرسها الله تعالی. ,
امید بعنایت بیعلت و عاطفت حضرت جلت چنان است که بدین توسل و تقرب ماجور بود نه مجبور و این کتاب در حضرت سلطنت منظور باشد نه مهجور. چه این گنج حقایق را سرسری مطالعه نتوان کرد و بعمرهای درزا بر رموز و دقایق آن اطلاع نتوان یافت. و هر چند این معانی غیبی را ازین روشنتر و مبرهنتر همانا در سلک بیان نتوان کشید ولیکن حل بعضی از مشکلات از رموز و اشارات که زبان مرغان را ماندهم سلیمان وشی تواند کرد. چنانک این ضعیف گوید. ,
3 هر دل نکشد بار بیان سخنم هر جان نچشد ذوق ز جان سخنم
4 زین گونه معما که زبان سخن است هم من دانم که ترجمان سخنم
و آن مشتمل است بر هشت فصل ,
تبرکا بقوله تعالی «ثمانیه ازواج» ,
در بیان سلوک ملوک و از باب فرمان ,
قالالله تعالی «یا داود انا جعلناک خلیفه فیالارض فاحکم...» آلایه و قال النبی صلیالله علیه وسلم «السلطان ظلالله فیالارض یأوی الیه کل مظلوم». ,
قال الله تعالی: «من کان یرید حرث الاخره نزد له فی حرثه و من کان یرید حرث الدنیا» الایه. ,
و قال النبی صلی الله علیه و سلم: «من یزرع زرعا او یغرس غرسا فما اکل منه الطیور و الدواب یکتب فی دیوان حسناته» و قال «اطلبوا الرزق فی خبایا الارض». ,
بدانک دهقنت و زراعت بازرگانی است با خدای و بهترین جمله و صنایع و مکاسب است. اگر کسی بوجه خویش کند. و اگر کسی را نظر معرفت بخشند باز بیند که خلافت حق است در صفت رزاقی و چون از سر نظر و بصیرت کسی بدین کار مشغول شود ثواب او را نهایت نبود و مراتب و درجات بلند یابد. ,
و اینها سه طایفهاند هر طایفه را آداب و شرایط است که چون بدان قیام نمایند بدرجه صدیقان و شهدا و صلحا برسند. ,
قالالله تعالی: «و اجعل لی وزیرا من اهلی ...» الایه ,
و قالالنبی صلیالله علیه و سلم: «اذا ارادالله بملک خیرا جعل له وزیرا صالحا فان نسی ذکره و ان ذکر اعانه». ,
بدانک وزارت تلو سلطنت ورکن اعظم مملکت است و هیچ پادشاه را از وزیر صالح صاحب رای مشفق کافی داهی عالم عامل چاره نیست. پادشاهی خداست جل جلاله که محتاج وزیر و مشیر نیست زیرا که حضرت جلت او را مثل و شبیه و نظیر نیست باقی همه انبیا علیهمالسلام محتاج وزیر و مشیر بودند. چنانک حق تعالی خبر میدهد از حال موسی علیهالسلام که از حضرت عزت وزیر میخواهد «واجعل لی وزیرا» مرا وزیری کرامت کن که پشت من بدو قوی بود و خواجه علیهالسلام فرمود که «لی وزیران فیالسماء و وزیران فیالارض فاما وزیران فیاسماء جبرئیل و میکائیل و اما وزیران فیالارض ابوبکر و عمر». ,
و چون در مملکت وزیری کامل محترم نبود مملکت را شکوه وزیب نبود. مثال مملکت بر مثال خیمهای است: ستون آن خیمه وزیر صاحب رای است و طنابهای آن امرا اند خرد و بزرگ چنانک طناب بعضی بزرگتر و بعضی خردتر بود و دیگر اجناد آن طنابهای خرد که در دامن خیمه بود حلقه کرده و نواب و عمال و دیگر اصحاب چون آن طنابها که در شرجه خیمه بود و بحقیقت میخهای آن خیمه تا پایدار تواند بود عدل و انصاف پادشاه است که اگرچه امرا و وزرا و اجناد بسیار باشند و قوت و شوکت و آلت وعدت بیشمار بود مملکت جز بعدل قرار نگیرد و ثابت نشود چنانک خیمه را اگر چه ستون و طناب تمام بود ولیکن جز بمیخ قرار نگیرد و تا در گوشهای یک میخ درمیباید خلل آن در خیمه ظاهر میشود و خواجه علیهالسلام ازینجا فرمود: «الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم». ,
قال الله تعالی: «انالله یأمر بالعدل والاحسان» ,
و قال النبی صلیالله علیه و سلم: «ان افضل عبادلله عندالله منزله یومالقیامه امام عادل رفق و ان شر عبادالله عندالله منزله یوم القیامه امام جائر خرق». ,
بدانک پادشاه را سه حالت است: اول حالت او با نفس خویش دوم حالت او با رعایا سیم حالت او با خدای خویش و او در هر حالتی مأمورست از حضرت عزت بسه چیز و منهی به چیز. مأمورست بعدل و احسان و ابتاء ذیالقربی و منهی است از فحشا و منکر و بغی. و در هر حالتی اینهارا معنی دیگرست مناسب آن حالت. ,
اما حالت اول که پادشاه را با نفس خویش است: عدل به حاصل کردن توحیدست نفس خویش را و احسان از عهده فرایض بیرون آمدن است و ایتاء ذیالقربی رعایت حقوق جوارح و اعضاست و معانده نفس و مراقبت دل و حفظ حواس ظاهر و حواس باطن. تا هر یک را بدانچ مأمورست استعمال فرماید و از آنچ منهی است ممنوع دارد که فحشا و منکر و بغی افعال و اقوال واحوال ناپسند وناشایست و نابایست است که از آن ظلمت و حجاب و بعد خیزد و صفات ذمیمه تولد کند چون دروغ و غیبت و بهتان و دشنام و زنا و فسق و فجور و ظلم ومانند این. ,
قال الله تعالی: «و ابتغ فیما آتاک الله الدار الاخره... الایه. ,
و قال النبی صلیالله علیه وسلم: «من اصاب مالا حلالا فکف به وجهه و وصل به رحمه و قضی به دینه و اقام به علی جاره لقی الله یوم القیامه و وجهه علی ضوء القمر لیله البدر ومن اصاب مالا حراما و کان مکاثرا و مفاخرا و مرائیا لقیالله یوم القیامه و هو علیه عضبان». ,
بدانک مال ونعمت و جاه و دولت دنیا بر مثال نردبان است که بدان بر علو توان رفت و هم بدان بسفل فرو توان رفت. پس مال و جاه را هم وسیلت درجات بهشت و قربت حق میتوان ساخت و هم وسیلت درکات دوزخ و بعدحضرت میتوان کرد. چنانک حق تعالی بدین کیمیاگری سعادت اشارت کرد فرمود «واتبغ فیما آتیک الله الدار الاخره» یعنی بدانچ خدای ترا داده است از مال دنیا درجات اخروی را بطلب و آنچ نصیبه تست از دنیا فراموش مکن. اشارت بدان است که از مال دنیا نصیبه تو آن است که در راه خدای صرف کنی نه آنچ بهوا خرج کنی یا بنهی که «ما عندکم ینفد و ما عندالله باق». ,
و شرح آنچ در راه خدای صرف کنند آن است که مبین آیات بینات خواجه علیهالصلوه بیان فرمود که «من اصاب مالا حلالا فکف به وجهه». میفرماید هر که مالی حلال یابد و بدان آب روی و دین خویش نگاه دارد که از خلق استغنا جوید و مذلت طمع نکشد و با عزت قناعت بسازد. ,
قالالله تعالی: «رجال لا تلهیهم تجاره ولابیع عن ذکرالله». ,
و قال النبی صلیالله علیه و سلم: «التاجر الصدوق الامین یحشر مع الانبیاء والمرسلین یوم القیامه». ,
بدانک تجارت دو نوع است: تجارت دنیا و تجارت آخرت. و تجارت دنیا هم بر دو نوع است: یکی آنک از بهر نفع دنیاوی است و بس دوم آنک از بهر نفع آخرتی است. و نفع دنیاوی خود تبع بود که «من کان یرید حرث الاخره نزد دله فی حرثه». ,
اما آن تجارت که از برای نفع دنیاوی است و بس بغایت مذموم است و حاصلش بیحاصلی و وزر و وبال و حساب و تبعت آخرت ربح آن همه خسران است و زیادتش همه نقصان و سودش همه زیان. ,
قالالله تعالی: «یا ایهاالذین امنوا انفقوا من طیبات ما کسبتم» الایه. ,
و قال النبی صلیالله علیه و سلم: «ان اطیب ما یأکل الرجل من کسب یده.» ,
بدانک حرفت و صنعت نتیجه علم و قدرت و شناخت روح است که تا این شایت دروی بقوت بوده است اکنون بواسطه استعمال آلات و ادوات جسمانی بکار فرمایی عقل که وزیر روح است و نایب او از قوت بفعل میآید و از غیب بشهادت میپیوندد. ,
عاقل صاحب بصیرت بدین دریچه بصانعی و صنع تواند نگریست تا همچنان که ذات روح خویش را بدین صفات موصوف شناخت و دانست که روح او حی بود که اگر حی نبودی فعل ازو صادر نشدی و دانست که عالم است که اگر عالم نبودی این صنعتهای لطیف مناسب ازو در وجود نیامدی و دانست که مرید است که بیارادت فعل از فاعل در وجود نیاید خاصه در زمانی دون زمانی تخصیص زمان در ایجاد فعل از فاعل اختیار و ارادت اثبات کند نه چنانک فلسفی سرگشته گوید که «صانع عالم را در ایجاد فعل ارادت و اختیار نیست» کفری بدین صریحی و جهلی بدین غایت و دلیری و گستاخیی بدین عظیمی «علیهم لعاینالله و علی محبیهم و مستبعیهم الی یومالدین» و دانست که روح سمیع و بصیر و متکلم است و اگر نه این صفات در قالب پدید نیامدی. و دانست که قادرست که بیقدرت فعل محال بود و دانست که باقی است که بقای قالب نتیجه بقای روح است. ,
قال الله تعالی: «و الذین اوتوا العلم درجات» ,
و قال النبی صلی الله علیه و سلم: «العلما و رثه الانبیاء» و قال «علما امتی کانبیاء بنی اسرائیل». ,
بدانک علم شریفترین و سیلتی است قربت حق را و صفت حق است و بوسیلت علم بدرجات علی میتوان رسید که «والذین او توا العلم درجات». ,
ولیکن بدان شرط که با علم خوف و خشیت قرین بود زیراک سر همه علمها خدای ترسی است و حق تعالی عالم کسی را میخواند که او خشیت دارد و خدای ترس بود که «انما یخشی الله من عباده العلماء». و هر چند که علم بیافزاید خشیت میافزاید. چنانک خواجه علیه الصلوه فرمود «انا اعلمکم بالله و اخشیکم منه». و نشان خشیت آن است که بدان علم کار کند و آن را وسیلت درجات آخرت سازد نه وسیلت جمع مال و اکتساب جاده دنیاوی و تمتعات بهیمی. و هر کس که بدان عمل نکند و وسیلت مال و جاه دنیاوی سازد او جاهل است بحقیقت نه عالم. و حق تعالی مثل او حاشا بدر از گوش زده است که «مثل الذین حملوا التوریه ثم لم یحملوها کمثل الحمار یحمل اسفارا». و علم میراث انبیاست علیهم السلام «و ان الانبیا لم یور ثوا دینارا و لا درهما و لکنهم یورثوا العلم فمن اخذ به فقد اخذ بحظ وافر». ,