و آن مشتمل است بر پنج فصل تبرک و تیمن بدانچ نماز فریضه پنج است ,
در بیان فطرت ارواح ومراتب معرفت آن ,
قالالله تعالی: «لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم ثم رددناه اسفل سافلین» و قال النبی صلیالله علیه و سلم: «انالله خلقالارواح قبلالاجساد باربعه آلاف سنه و فی روایه بالفی سنه» این حدیث مفسر آیت آمدبدان معنی که اول ارواح انسانی آفرید آنکه اجسام و اجساد. ,
بدانک مبدأ مخلوقات و موجودات ارواح انسانی بود و مبدأ ارواح انسانی روح پاک محمدی بود علیهالصلوه والسلام چنانک فرمود «اول ما خلقالله تعالی روحی» و در روایتی دیگر «نوری». چون خواجه علیهالصلوه والسلام زبده و خلاصه موجودات و ثمره شجره کاینات بود که «لولاک لما خلقت الافلاک» مبدأ موجودات هم او آمد و جز چنین نبایدکه باشد زیرا که آفرینش بر مثال شجرهای است و خواجه علیهالصلوه والسلام ثمره آن شجره و شجره به حقیقت از تخم ثمره باشد. ,
قالالله تعالی: «فسبحان الذی بیده ملکوت کل شیء والیه ترجعون» ,
و قال النبی صلیالله علیه و سلم: «اول ما خلق الله العقل». ,
بدانک چنانک مبدأ عالم ارواح روح پاک محمدی علیهالصلوه و السلم آمد بدان شرح که در فصل سابق برفت مبدأ عالم ملکوت عقل کل آمد و ملکوت باطن جهان باشد ظاهر جهان را ملک خوانند باطن جهان را ملکوت. و بحقیقت ملکوت هر چیز جان آن چیز باشد که آن چیز بدان قایم باشد و جان جمله چیزها به صفت قیومی خداوند تعالی قایم است چنانک فرمود «بیده ملکوت کل شیء» و هیچ چیز بخود قایم نیست الا ذات پاک خداوندی جل جلاله. و ملکوت هر چیز مناسب آن چیز باشد چنانکه میفرماید «اولم ینظروا فی ملکوت السموات والارض» ملکوت آسمان مناسب آسمان و ملکوت زمین مناسب زمین. ,
اما ملکوتیات اگرچه بر انواع است ولیکن جمله بر دو قسم است: قسمی از قبیل عالم ارواح است و آن هر بر دو نوع است علوی و سفلی علوی چون ارواح انسان و ملک و سفلی چون ارواح جن و شیاطین و حیوان و روح نامیه و مبدأ و منشأ این قسم روح محمدی است علیهالصلوه والسلم چنانک شرح آن برفت. ,
قالالله تعالی: «ان فی خلقالسموات والارض و اختلاف اللیل و النهار و الفلک التی تجری فیالبحر بما ینفع الناس و ما انزلالله منالسماء من ماء فاحیا بهالارض بعدموتها و بت فیها من کل دابه و تصریف الریاح و السحاب المسخربین السماء والارض لایات لقوم یعقلون». ,
و قال النبی صلیالله علیهوسلم: «خلقالله التربه یومالسبت و خلق الجبال فیها یوم الاحد و خلق الشجر یوم الاثنین و خلق المکروه یوم الثلثا و خلق النور یوم الاربعا و بت فیها الدواب یوم الخمیس و خلق آدم بعد العصر من یوم الجمعه فی آخر ساعه من ساعاته فیما بینالعصر واللیل». ,
بدانک از مبدأ عالم ارواح تامنتهای عالم اجسام خداوند تعالی عالمهای مختلف آفریده است از دنیا و آخرت و ملک و ملکوت و در هر عالمی صنفی ازمخلوقات آفریده است روحانی وجسمانی و از هر صنف انواع مختلف آفریده و در هر یک خاصیتی دیگر نهاده چنانک از صنف ملکی چندین نوع ملک آفریده است از کروبی و روحانی و حمله عرش و ملایکه هر آسمان تا هفتم که هریک نوعی دیگراند و سفره و برره و کرام الکاتبین و ملایکه هوا که ابر و باران و رعد و برق و باد بحکم ایشان است. در روایت میآید که بر هر قطره باران ملکی موکل است تا آن قطره بدان موضع فرود آرد که فرمان خداوندی است و ملایکه که بر دریاها موکلاند و ملایکه زمین و ملایکه حفظه از اهل شب و اهل روز (و ملایکه حلقهها و مجالس ذکر و ملایکه ارحام) وملایکهای که در باطن آدمی القاء خواطر کنند و ملایکهای که دفع شیطان از بنی آدم کنند و آنها که محافظت اطفال کنند و منکر و نکیر که سوال کنند و آنها که مبشراند و آنها که معذبند و ملایکه موت که قبض ارواح کنند و ملایکه حیات که نفخ صور کنند و ملایکه که بر روزیها موکلاند و ملایکه که رسولانند و آنها که اولی اجتحه مثنی وثلاث و رباع و ملایکه که خزنه بهشتاند و رضوان و ملایکه که خدام بهشتاند و ملایکه که خزنه دوزخاند و زبانیه و مالکان و آنها که بر دوزخ موکلاند و آنها که بر اطباق و درکات موکلاند و ملایکه زمین و ملایکه که عروق زمینها و کوهها بدست ایشان است و آن ملک که گاو و ماهی و جهان بر سفت اوست و روح که او در یک صف باشد وجملگی ملایکه در یک صف باشند و دیگر انواع ملایکه که در آسمان و زمین و دنیا و آخرتاند که جز خدای تعالی نداند کمیت و کیفیت هر صنف. ,
پس چون یک عالم از عوالم مختلف عالم ملکی است چندین نوع ملایکهاند هریک بصفتی و خاصیتی دیگر مخصوص بنگر تا در عالمهای دیگر چه انواع و اصناف خلق باشد از انسان و حیوان و بری بحری و از اصناف جن و شیاطین و ابالسه و مرده و غیلان و نسناس و اهل جابلقا و جابلسا و یأجوج و مأجوج و دیگر اصناف که در قصص برشمرند و از انواع حوران و وصیفتان و غلمان و و لدان و اجناس مختلف از نباتات و حیوانات و جمادات و معادن و اجسام کثیف و لطیف و بسیط و مفرد و مرکب و عناصر و انواع نور وظلمت و جواهر و اعراض و الوان و طبایع و طباع و خواص و صفات و نتایج و اشکال و هیات و صور و معانی و اسرار و لطایف و حقایق و حواس ظاهر چون سمع و بصرو شم و ذوق و لمس وحواس باطن چون عقل و دل و سر و روح و خفی وقوای بشری چون قوت متخیله و متوهمه و متفکره و متذکره و حافظه و مدبره و حس مشترک واز نوع دیگر قوت جاذبه و ماسکه و هاضمه و دافعه و دیگر قوای عمله که شرح آن در تشریح توان یافت. ,
قال الله تعالی: «فاذا سو یته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین» ,
و قال النبی صلیالله علیه و سلم: «ان خلق احدکم یجمع فی بطن امه اربعین یوما ثم یکون علقه مثل ذلک ثم یکون مضغه مثل ذلک ثم یبعثالله الملک باربع کلمات» قال: «یقول اکتب رزقه و عمله و اجله و شقیا ام سعیدا ثم ینفخ فیه الروح و ان احدکم لیعمل بعمل اهل الجنه حتی یکون ما بینه و بینها الا ذراع فیسبق علیهالکتاب فیختم له بعمل اهل النار فید خلها و ان احدکم لیعمل بعمل اهل النار حتی هابینه و بینها الاذراع فختم له بعمل اهل الجنه فیدخلها. حدیث متفق علی صحته» ,
بدانک چون تسویه قالب بکمال رسید خداوند تعالی چنانک در تخمیر طینت آدم هیچ کس را مجال نداده بود و بخداوندی خویش مباشر آن بود در وقت تعلق روح بقالب هیچ کس را محرم نداشت بخداوندی خویش بنفخ روح قیام نمود. در اینجا اشارتی لطیف و بشارتی شریف است که روح را در حمایت بدرقه نفخه خاص میفرستد یعنی او را از اعلی مراتب عالم ارواح به اسفل درکات عالم اجسام میفرستم مسافتی بعید است ودوست و دشمن بسیارند نباید که درین منازل ومراحل بدوست و دشمن مشغول شود و مرا فراموش کند واز ذوق انسی که در حضرت یافته است محروم ماند که راهزنان بر راه بسیارند ز دشمنان حسود و ز دوستان غیور چون اثر نفخه ما با او بود نگذارد که ذوق انس ما از کام جان او برود تا او در هیچ مقام بهیچ دوست و دشمن بند شود. ,
دیگر آنک روح را بر سیصد و شصت هزار عالم روحانی و جسمانی ملکی و ملکوتی گذر خواهیم داد ودر هر عالم او را نزلی انداختهایم و گنجی از بهر او دفین کرده تا آن روز که او را در سفل عالم اجسام بخلافت فرستیم این نزلها و گنجها با او روان کنیم. بران خزاین و دفاین کس را اطلاع ندادهایم «ما اشهدتهم خلق السموات و الارض» جمله من نهادهام من دانم که چه نهادهام و کجا نهادهام و چون نهادهام و من دانم که هریک چون برباید گرفت؟ ,
قالالله تعالی: «انی خالق بشرا من طین». ,
و قال النبی صلی الله علیه و سلم حکایه عنالله تبارک و تعالی: «خمرت طینه آدم بیدی اربعین صباحا». ,
بدانک قالب انسان را چون از چهار عنصر آب و آتش و باد و خاک خواستند ساخت آن عناصر را بر صفت عنصری و مفردی بنه گذاشتند آن را بدرکات دیگر فرو بردند. اول در که مرکبی زیراک عنصر مفرد تا درمقام مفردی است بعالم ارواح نزدیکتر است بر آن قضیه که شرح رفته است. و چون بمقام مرکبی خواهند رسانید مقام مفردی بباید گذاشت و بمرکبی آمد پس بیک در که از ارواح دورتر افتد و چون به مقام نباتی خواهدآمد مقام مرکبی وجمادی بباید گذاشت پس درکهای دیگر دورتر افتد از عالم ارواح و از نباتی چون بحیوانی پیوندد در کتی دیگر فروتر رود و از حیوانی چون بمقام انسانی رسد در کتی دیگر فروتر رود. از شخص انسانی درکتی دیگر فروتر نیست اسفل سافلین عبارت از آن است. این سخن با عناصر است که بتغیر احوال بدین درکات میرسد از بعد ارواح ولکن اگر نظر با ملکوت جمادی کنی که بدین مراتب بمرتبه انسانی رسید این معنی درجات باشد نه درکات و در هر مقام بارواح نزدیکتر میشود نه دورتر. فاما سخن ما در صورت عناصر میرود که ملک است نه در ملکوت آن پس بدین اشارت که رفت و تقریر که کرده آمد قالب انسانی ازجمله آفرینش بمرتبه فروتر افتاد و اسفل سافلین بحقیقت او آمد اشارت «ثم رددناه اسفل سافلین» بتعلق روح است بقالب. پس از اینجا معلوم شود که اعلی علیین آفرینش روح انسان است و اسفل سافلین قالب انسان و از اینجا روشن شود معنی این بیت: ,
4 جهان را بلندی و پستی تویی ندانم که ای هر چ هستی تویی