۱ ,
2 ز فروردین شد شکفته چمن گل نوشد زیب دشت و دمن
3 بهار آمد با گل و سنبل ز بیداد گل نعره زد بلبل
4 دل بلبل نازک است ای گل دل او را از جفا مشکن
1 ز من نگارم خبر ندارد به حال زارم نظر ندارد
2 خبر ندارم من از دل خود دل من از من خبر ندارد
3 کجا رود دل که دلبرش نیست کجا پرد مرغ که پر ندارد
4 امان از این عشق فغان از این عشق که غیر خون جگر ندارد
1 پروانه ای موجود ظریف پروانه ای مخلوق شریف
2 چون شد که از دشمن تو پروا نکنی جز جانب آتش تو پروا نکنی
3 رسم فداکاری خوش آموختهای خود را برای دیگران سوختهای
4 باید دلا تقلید پروانه کنی جان را فدای روی جانانه کنی
1 نسیم سحر بر چمن گذر کن زمن بلبل خسته را خبرکن
2 بگو آشیان را ز دیده ترکن ز بیداد گل آه و ناله سرکن
3 سکوت شب و نوای بلبل شکرخنده زد به چهرهٔ گل
4 یار من گلزار من تویی تو دلدار من تویی تو
1 آخر ای ایرانی! تا به کی نادانی
2 بر اروپا بنگر شور و غوغا بنگر
3 باری باری بر خود کن نظری داد ازین دربدری آه ازین بیخبری
4 عزت تو جلالت و شجاعتت کو؟ جلال تاریخی و آن برش شمشیر تو کو؟
۱ ,
2 به دل جز غم آن قمر ندارم خوشم ز آنکه غم دگر ندارم
3 کند داغ دلم همیشه تازه از این مطلب تازهتر ندارم (تکرار)
4 قسم خورده که رخساره نپوشد به جز با من دلداده نجوشد
۱ ,
2 باد صبا بر گل گذر کن برگل گذر کن
3 وز حال گل ما را خبر کن ای نازنین
4 ای مهجبین با مدعی کمتر نشین
این تصنیف را بهار در منفای خود در سال ۱۳۱۲ ساخته و به به اهالی اصفهان اهدا کرده است. ,
2 به اصفهان رو که تا بنگری بهشت ثانی به زندهرودش سلامی ز چشم ما رسانی
3 شهر با شکوه قصر چلستون
4 گر شد از کفت یار بیوفا