1 ای سفیهان بهر خود هم اندکی غوغا کنید حال خود را دیده، واغوثا و واویلا کنید
2 کیسههای خالی خود را دهید آخر تکان پس تکانی خورده دزد خویش را پیدا کنید
3 تا به کی با این لباس ژنده میریزید اشگ با جوی غیرت لباس از اطلس و دیبا کنید
4 کشته شد شاه شهیدان تا شما گیرید پند پیش ظالم پافشاری یکه و تنها کنید
1 شب شد و باد خنک از جانب شمران وزید ابر، فرش برفریزه بر سر یخ گسترید
2 لشگر تاریکی و سرما به شهر اندر دوید در عزاگاه یتیمان، پردهٔ ماتم کشید
3 خاک، یخ بست و عزاکردند سر خاک بر سر طفلکان بیپدر
4 ماه با چهر عبوس از ابر بیرون آمده بهر تفتیش سیهروزی این ماتمکده
1 دجلهٔ بغداد بر مرگ ذهاوی خون گریست نی خطا گفتم که شرق از نیل تا سیحون گریست
2 اشکربزان شد عراق از ماتم فرزند خویش همچو یونان کز غم هجران افلاطون گریست
3 زبن بلای عام یعنی مرگ سلطان سخن مردم شهری به شهر و بدو در هامون گریست
4 از غم شعر روانش فکر از گردش فتاد در فراق طبع پاکش لفظ بر مضمون گریست
1 چون فروبردند نعشم را به گور خاک افشاندند و زان گشتند دور
2 ناگهان آواز پایی سهمناک کردگوشم را خبر از راه دور
3 من بسان خفته زان آواز پای جستم وآمد به مغزاندر شعور
4 نه هوا ونه فضا ونه نسیم سینه تنگ وپای لنگ وجسم عور