1 پاسبانا تا به چند این مستی و خواب گران پاسبانرا نیست خواب،از خواب سر بردار، هان!
2 گلهٔ خود را نگر بیپاسبان و بیشبان یکطرف گرگ دمان و یکطرف شیر ژیان
3 آن ز چنگ این رباید طعمه، این از چنگ آن هریک آلوده به خون این گله چنگ و دهان
4 پاسبان مست و گله مشغول و دشمن هوشیار کار با یزدان بود کز کف برون رفته است کار
1 اندرین فترت برآمد رایت سالار زند مملکت را کرد مستخلص پس از پیکار چند
2 بود سلطانی کریم و شهریاری هوشمند دوحهٔ نیکی نشاند و ریشهٔ زشتی بکند
3 پایگاه ملک را بنهاد بر چرخ بلند خسروان را شاید از رفتار او گیرند پند
4 بس که بد راد و فروتن، شه نخواندی خویش را خود وکیل زیردستان نام راندی خویش را
1 هم اتابیکان به ملک فارس چتر افراشتند آل کرت آنگه هرات و غور درکف داشتند
2 پارس، از آن پس اتابیکان زکف نگذاشتند واندر آن آل مظفر تخم نیکی کاشتند
3 شیخ ابواسحق و یاران گنجها انباشتند در عراق و یزد وکرمان عاملان بگماشتند
4 تا بیامد شمسهٔ آل مظفر، شه شجاع گوسفندان را رهایی داد از چنگ سباع