در خرقه چو آتش زدی ای سالک از شیخ بهایی کشکول 1
1. در خرقه چو آتش زدی ای سالک عارف
جهدی کن و سرحلقه ی رندان جهان باش
دلا دیده ی دوربین بر گشای از شیخ بهایی کشکول 2
1. دلا دیده ی دوربین بر گشای
در این دیر دیرینه ی دیر پای
حکیمی گفت: نیکوترین چیزها از شیخ بهایی کشکول 3
1. حکیمی گفت: نیکوترین چیزها سه چیز است: زندگانی، بالاتر از نعمت زندگانی و آنچه از نعمت زندگانی برتر است. زندگانی اما آسایش و روزی فراخ است. بالاتر از نعمت زندگانی، نام نیکو و ستودگی است.
اگر مرد عشقی کم خویش گیر از شیخ بهایی کشکول 4
1. اگر مرد عشقی کم خویش گیر
و گرنه ره عافیت پیش گیر
افلاطون گفت: پادشاه چونان از شیخ بهایی کشکول 5
1. افلاطون گفت: پادشاه چونان نهر است و امیرانش چون جویباران. اگر آب نهر گوارا بود، آب جویباران نیز گواراست و اگر آب نهر شور بود، آب جویباران نیز شور بود.
غزالی در یکی از رسائل خویش از شیخ بهایی کشکول 6
1. غزالی در یکی از رسائل خویش گوید: برآن کس که خواهد تفسیر قرآن کند، شایسته است که از هفت دیدگاه بدان بنگرد:
ترا عشق همچون خودی زآب و گل از شیخ بهایی کشکول 7
1. ترا عشق همچون خودی زآب و گل
رباید همی صبر و آرام دل
هر لحظه هاتفی به تو آواز می از شیخ بهایی کشکول 8
1. هر لحظه هاتفی به تو آواز می دهد
کاین دامگه نه جای امان است الامان
در حدیث آمده است که پیامبر(ص) از شیخ بهایی کشکول 9
1. در حدیث آمده است که پیامبر(ص) روزی بیرون شده و برجمعی بگذشت که سخن می گفتند و همی خندیدند. ایشان را سلام بگفت و فرمود: نابودکننده لذت ها را به خاطر آرید.
رئیس دهی با پسر در رهی از شیخ بهایی کشکول 10
1. رئیس دهی با پسر در رهی
گذشتند بر قلب شاهنشهی