1 بلبل اگر نه مست گل است این ترانه چیست؟ گر نیست عاشقانه چیست؟
2 ساقی اگر نه پرده فتادی زروی کار می گفتمت که نغمه ی چنگ و چغانه چیست
3 پرواز کرد طایر ادراک سالها معلوم او نشد که ذر این آشیانه چیست
4 چون در ازل وجود یکی ثابت است و بس این مبحث وجود و عدم در میانه چیست
مرا نوشاندند و گفتند سیراب شدنی نیستی. هر چند اگر کوههای «سراه » را بنوشانند، سیراب شود. ,
2 بر یاد قدت دل رهی ناله کند چون مرغ که بر سرو سهی ناله کند
3 گویند مکن ناله و این غم که مراست بر دل نه، که بر کوه نهی ناله کند
4 ترا ایزد همی گوید که در دنیا مخور باده ترا ترسا همی گوید که در صفرا مخور حلوا
زمانه چه زودمان درگذر است. گاهی با ما براه است و گاه آب از سرمان میگذراند. ,
به هر روز، آدمی را آرزوهائی است که از پیک مرگی که نزدیک می شو، خبرش نیست. ,
روزگار، اندر زمان داد. اما نپذیرفتیمش چرا که گوئی با دیگری است. ما به عبث مشغول ایم و اجل سخت کوشاست. نتیجه نیکو روشن است. ,
مردمان، بدنیا، چونان شترانی اند که پس از رسیدن بسر منزل چشم براه سفری دیگراند. و نیز چونان شتران بسراغ گیاهی همی روند که در پشتشان نیزه داری بکمین نشسته است. ,
شاعر معروف به دیک الجن را نام عبدالسلام بود و بسال دویست و سی و پنج با بیش از هفتاد سال سن بمرد. وی را کنیزک و غلامی بود در غایت حسن. و وی آن دو را به غایت دوست همی داشت. ,
تا روزی ایشان را در فراشی با یکدیگر دید. آندو را کشت و سوخت. خاکسترشان برگرفت و با گل مخلوط کرد و از آن دو کوزه ساخت شراب را. ,
وی هنگامی که به باده گساری می نشست، آن دو کوزه را در این سو و آن سوی خود می نهاد و گاه کوزه ی خاکستر کنیزک را همی بوسید و می خواند: ,
ای زیبا رخی که مرگش در ربود و بار بدفرجاتم خویش بدستش داد. و من با آن که بارها لبانش سیرابم ساخته بود، زمین از خونش سیراب ساختم. ,
مولف گفت: ملاقات بایزید بسطامی و ابوعبدالله جعفر بن محمد صادق (ع) و آبکشی بایزید را در خانه ی آن حضرت، بسیاری از تاریخ نویسان ذکر کرده اند، از جمله فخررازی در شماری از کتب کلامی خویش، سید گرانقدر رضی الدین علی بن کاووس در کتاب طرائف، علامه ی حلی که خداوند روانش را تقدیس کناد در شرحش برتجرید. ,
و پس از شهادت این کسان بدانچه در پاره ای کتب چون مواقف آمده است که بایزید امام را زیارت نکرده و درک زمانش را ننموده بلکه مدتها متأخرتر از وی بوده است، اعتباری ندارد. ,
و شود که این تضاد ناشی از این بود که دو کس بدین نام معروف گشته اند، یکی همان طیفور سقاکه بخدمت امام درآمده و دیگری، کسی دیگر، این گونه شباهت ها اندک نیست. ,
چنان که در مورد نام افلاطون نیز چنین است. و چنان که صاحب الملل و النحل ذکر کرده است، جماعتی قابل توجه از فلاسفه ی پیشین بنام افلاطون خوانده شده اند. ,
1 این جهان همچون درخت است ای کرام ما بر او چون میوه های نیم خام
2 سخت گیرد میوه ها مر شاخ را ران که در خامی نشاید کاخ را
3 چون رسید و گشت شیرین لب گزان سست گیرد شاخ را او بعد از آن
4 چون از آن اقبال شیرین شد دهان سرد شد بر آدمی ملک جهان
هنگامی که جنازه ی مردگان را همی آورند، همی ترسیم و زمانیکه میگذرد، فراموش می کنیم. ,
حال ما چونان حال گله ای است که پس از رفتن گرگ دوباره بچرا همی پردازد. ,
بتیر مژگانش مرا کشت. هجران و فراقش آبم کرد. اگر از دست رفتم، خصمی جز او ندارم، چرا که چشمان او قاتل من است. ,
4 شوقی غم شوخ دلستانی داری گر پیر شدی چه غم جوانی داری
از کتاب ورام: عیسی - که بر پیامبر ما و او درود بادا - گفت: ای یاران، بکوچکترین چیزهای دنیا، بشرط سلامت دینتان خشنود باشید. ,
همچنانکه اهل دنیا، به کوچکترین چیزی از دین بشرط سلامت دنیاشان خشنودند. شاعری همین معنی را چنین سروده است: ,
مردانی را بینم که به خرده ای از دین قانع اند، هر چند در زندگانی به چیزهای کوچک راضی نشوند. تو نیز با دین خود را از دنیای پادشاهان مستغنی دار. چنان که ایشان نیز با دنیایشان خود را از دین مستغنی پنداشتند. ,
پنداری که شوقی را که بر آن پیر گشته رها کند، عاشقی که از زمان مهر دلارام تا کنون دمی روی رامش ندیده است؟ و از خلق و خوی آن کسان که پس از چشیدن طعم عشق فراموشش کنند، گریزان است. ,
1 این جهان همچون درخت است ای کرام ما بر او چون میوه های نیم خام
2 سخت گیرد میوه ها مر شاخ را ران که در خامی نشاید کاخ را
3 چون رسید و گشت شیرین لب گزان سست گیرد شاخ را او بعد از آن
4 چون از آن اقبال شیرین شد دهان سرد شد بر آدمی ملک جهان
صوفئی را گفتند چون است که هر گاه تو سخن میگوئی همه ی شنوند گانت همی گویند، و از سخنان واعظ شهر کس آب بچشم نمی آورد؟ ,
گفت: ناله ی زن فرزند مرده چون ناله ی گریه کنندگان مزدور نیست. عارف رومی در مثنوی همین معنی را آورده است: ,
3 گر بود در ماتمی صد نوحه گر آه صاحب درد باشد کارگر
4 ممتاز بود ناله ام از ناله ی عشاق چون آه مصیبت زده در حلقه ی ماتم