آوردهاند که چون شیطان لعین مغضوب شد و از درجهى اعتبار انحراف نمود و بدرکات شقاوت رفت، در هر باب فکر کرده بهر قسم حیله فریب دادن آدم را براى خود دست آویز میخواست، بعد از تفکر بسیار، اسباب ساز و هوى بخاطرش رسید بسیار شاد شد و با خود گفت: بیشتر انسان را از این راه مىتوان فریب داد. ,
دیگر باره متفکر شد، مست کننده را بخاطر آورد، مثل شراب و غیره، باز بسیار خوشحال گردید. ,
و دیگر در فکر افعال زنان بود و مکر و کید آنها بخاطرش رسید، از این جهت شوق تمام بهم رسانید، زیرا نگاه گوشهى چشم زنان و عشوه و نازشان در نظرش بسیار جلوه گرفت، از شدت خوشى ناگاه برجست و بچرخ آمد و با خود گفت که اکنون کار تمام است!. ,
پس اى موش! تو خود میگوئى که صوفیه اهل تحقیقند، و اهل تحقیق دنیا را بزنان تشبیه کردهاند، زیرا که هر ساعت خود را برنگى و بوئى و عشوهیى ساخته و مردم را فریب داده و آنها بىتوبه و انابت از دنیاى فانى بیرون روند. ,