1 خود را به عقل خویش یکی بر گرای، خود تا چیستی و چندی؟ ای مرد پر خرد
2 جانی؟ تنی؟ چه گوهری از گوهران، همه؟ کار تو دادن است ز هر کار، یا ستد؟
3 مار خزنده، یا نه، ستور دوندهای؟ آگه چو عقلی از خود، یا بی خبر چو دد؟
4 جر مار و جز ستور نهای، گر به خود نهای اندام هفتگانه ات انگار هفتصد
1 گشوده گردد بر تو در حقیقت باز کناره گیر به یکبار از این جهان مجاز
2 که در جهان مجاز آن کسی بود پر سود که بی زیان به سرانجام خود رسد ز آغاز
3 چو کار آن سریات خود نکو طرازیدهست تو این سری به تمنای خویشتن مطراز
4 که این، جهان فنای است و آن، جهان بقا فنا بد است و بقا نیک، پس به نیکی یاز
1 آن مایه بزرگی و آن قبلهٔ انام آن از کرم نشان و هنر زو گرفته نام
2 صدر جهان، سلالهٔ اقبال، فخر دین کان هنر، جهان کرم، مفخر انام
3 فرمود اشارتی، که مر آن را به طوع و قهر جز انقیاد روی نبینند، خاص و عام
4 فرمود تا ز اهل هنر، هر که در سخن داده است روزگار ورا مایهای تمام