1 اختلاف مزاج تو خوش خوش ارغوان تو زعفران کردند
2 چون ز زردی بسان زر گشتی زیر خاکت چو زر نهان کردند
1 گر شاه جهان قصۀ من بنده بخواند زین قصه همی حالت من بنده بداند
2 داند که میان دو سفر بندۀ درویش بی یاوری شاه چه بیچاره بماند
3 زان همت چون دریا ، وز آن کف چون ابر گه گاه بدین بندۀ بیچاره چکاند
1 گوشه ای از جهان گرفتستی تا ترا از جهان فراغ بود
2 خدمت تو بعقل شاید کرد آلت عاقلی دماغ بود
1 قطعۀ مدح مرا چون دل و چون دیدۀ خویش از پی فخر بدارند بزرگان عجم
2 پس من آری بتن خویش فرستم بر تو مدح گویم که مگر مزد فرستی بکرم
3 تو بدینار کسان آب مرا تیره کنی حشمت شعر و خط من بفروشی بدرم
4 لیکن آخر ز چنان روی کجا بتوانم برسانم بوجیه و بشرف شکر تو هم ؟
1 مهترا ، هر چند شعرم زان هر شاعر بهست تا توانستم نکردم من ز شعری اکتساب
2 قصد آن دارم که دامن در چنم زین روز بد روز خوب خویش جویم بر ستوری چون عقاب
3 تا همی خوانم کتاب و تا همی جویم شراب هم توقع کردهام در برگ ره جفتی رکاب
1 گر چه ما از جزغ نیاساییم جان پاکت ز غم بیاسوده است
2 مثلست این که : آفتاب بگل کس نیندود و سخت بیهوده است
3 زیر هر پشته ای ز صورت تو آفتابی بکه گل اندوده است
1 خدایگانا ، مهمان بنده بودستند تنی دو ، دوش ، بنقل و نبید ورود و کباب
2 بطبع خرم و خندان شراب نوشیدند که بر خماهن گردون فروغ زد سیماب
3 نه بر مزاج یکی دست یافت گرمی می نه در دماغ یکی غلبه کرد قوت خواب
4 شرابشان برسیده است و بنده درمانده است خدایگانا ، تدبیر بنده کن بشراب
1 منت تو گردن من بنده را سخت بیکبار گران بار کرد
2 بنده مدیح تو بمقدار گفت جود تو احسان نه بمقدار کرد
3 قیمت شعر از تو بیآموختست آنکه خریداری اشعار کرد
4 چشم دلم خیره و در خواب بود جود تواش روشن و بیدار کرد
1 اگر چه نرگس دان ها ز سیم و زر سازند برای نرگس هم خاک نرگسستان به
2 بغربت اندر اگر سیم و زر فراوانست هنوز هم وطن خویش و بیت احزان به