1 در طپش آمد زمین و، از روش ماند آسمان الامان از فتنه ی آخر زمانی، الأمان
2 بندها بر پای دارم، هر یکی از صد کمند تیرها بر سینه خوردم، هر یکی از صد کمان
3 بعد ازین میبایدم بگریست از جور زمین رفت ایامی که مینالیدم از دور زمان
4 وعده ی مهر ار کند زین پس، زمان را کو کفیل؟! مژده ی لطف ار دهد زین پس، زمین را کو ضمان
1 واحسرتا، که رونق این بوستان شکست چون نشکند دلم؟! که دل دوستان شکست!
2 شمع طرب، بمحفل اهل زمانه مرد؛ جام نشاط، د رکف خلق جهان شکست
3 افگند رخنه یی فلک، اندر سواد خاک؛ کآمد مرا ازو بتن ناتوان شکست
4 سنگی، بشیشه خانه ی گیتی زد آسمان آمد بشیشه ی دل من زان میان شکست