1 بچین شد پیش پیری مرد هوشیار که ما را از حقیقت کن خبردار
2 جوابش داد آن پیر طریقت که ده جزوست در معنی حقیقت
3 بگویم با تو گر نیکو نپوشی یکی کم گفتنست و نه خموشی
4 ز خاموشیست بر دست شهان باز که بلبل در قفس ماند ز آواز
1 مشو مغرور ملک و گنج و دینار که دنیا یاددارد چون تو بسیار
2 خدا را زان پرست از جان پرنور که استحقاق دارد وز طمع دور
3 بهر کاری خدا را یاد میدار خدا را تا توی از یاد مگذار
4 بکاری گر مدد خواهی ازو خواه که به زین در نیابی هیچ در گاه