خوش است این کهنه از عطار نیشابوری اسرارنامه 1
1. خوش است این کهنه دیر پرفسانه
اگر نه مردنستی در میانه
1. خوش است این کهنه دیر پرفسانه
اگر نه مردنستی در میانه
1. یکی پرسید از آن مجنون پرغم
که رمزی بازگوی از خلق عالم
1. شنودم کز سلف درویش حالی
هوای قلیهای بودش بسالی
1. شنودم من که جایی بی دلی بود
نه از دل هم چو مابی حاصلی بود
1. بدان دیوانه گفت آن مرد مؤمن
که هر کو شد بکعبه گشت ایمن
1. عزیزی گفت من عمری درین کار
بعقد و جد در بودم گرفتار