1 شنودم من که بودست اوستادی که خر گم کرده را آواز دادی
2 چو کرد این کار سال شصت و هفتاد پس هفتاد و یک در نزع افتاد
3 چو عزرائیلش اندر پرده آمد مگر پنداشت خر کم کرده آمد
4 بجست از جای بودش روزنی پیش برون کرد از در روزن سرخویش
1 بدان ای پاک دین گر پاک آبی که آن ساعت که زیر خاک آیی
2 قدم بیرون نهی از کوی دنیا نبینی نیز هرگز روی دنیا
3 چو رفتی رفتی از دنیا و رفتی دگر هرگز بدنیا در نیفتی
4 بعقبی بارگاهی یابی از نور بپوشی حله و در بر کشی حور
1 مگر مردی ز مردان طلب کار بگرد گور مردان گشت بسیار
2 شبی میگشت خوش خوش گرد خاکی بگوش او رسید آواز پاکی
3 که تا کی گور مردان را پرستی بگرد کار مردان گرد و رستی
4 تو در بیچارگی اول قدم نه وزان پس سرسوی خوان کرم نه
1 رسید آن پیر را سر الهی که مردی ز آن ما گردید خواهی
2 برو سوی خرابات و نشان خواه که پیریست آن ز حمالان این راه
3 بیامد مرد و شرح حال او خواست بدو گفتند دی شد کار او راست
4 بصد زاری و غم دی مرد اینجا جهان برخود بسردی برد اینجا
1 بمسجد در بخفت آن عالم راه ستاد اندر نماز آن جاهل آنگاه
2 یکی ابلیس را دید ایستاده بدو گفتا چه کارست اوفتاده
3 لعین گفتا همی خواهم هم اکنون که جاهل را برم از راه بیرون
4 ولیکن زان ندارم طاقت و تاب که میترسم از آن دانای درخواب
1 بگورستان یکی دیوانه بگریست بدو گفتند اندر گورها کیست
2 چنین گفت او که مشتی خلق مردار ولیکن اوفتاده در نمک سار
3 چو زیر خاک یکسر خاک گردند نمک گردند و یکسر پاک گردند
4 وی گر نبود از ایمان نمکشان در آتش افکند دور فلکشان
1 شنودم من که بودست اوستادی که خر گم کرده را آواز دادی
2 چو کرد این کار سال شصت و هفتاد پس هفتاد و یک در نزع افتاد
3 چو عزرائیلش اندر پرده آمد مگر پنداشت خر کم کرده آمد
4 بجست از جای بودش روزنی پیش برون کرد از در روزن سرخویش