1 ثنائی نیست با ارباب بینش سزای صدر و بدر آفرینش
2 چو میلرزد ز هیبت ایندعاگوی زفانش چون تواند شد ثناگوی
3 چو نعمت ذات او بالای گفتست زفان از کار شد چه جای گفتست
4 چه گویم من ثنای او خدا گفت که نام اوست با نام خدا جفت
1 ثنائی نیست با ارباب بینش سزای صدر و بدر آفرینش
2 چو میلرزد ز هیبت ایندعاگوی زفانش چون تواند شد ثناگوی
3 چو نعمت ذات او بالای گفتست زفان از کار شد چه جای گفتست
4 چه گویم من ثنای او خدا گفت که نام اوست با نام خدا جفت
1 درآمد یک شبی جبریل از دور براقی برق رو آورد ازنور
2 که ای مهتر ازین زندان گذر کن بدارالملک روحانی سفر کن
3 که بسیار انبیاء و مرسلیناند بهر جانب جهانی حور عیناند
4 همه بر ره نشسته چشم بر راه ز بهر رویت ای خورشید درگاه